خدا شاهده تو یه دفتر با ۵ تا دختر همکار هستم . از شدت حماقت و بی عقلی و حرفای بی معنی و بیهوده و از صبح تا عصر بی توقف مزخرف گفتن و قضاوت همه چیز و نق و نوق و ... روانی شدم. هر شب سر درد . میخام این کار رو ول کنم و از این دیوونه خونه فرار کنم.
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
چون تو یه دفتر هستیم و تماس تلفنی جواب میدیم فقط. مراجعه کننده نداریم. بین تماسها یه بند حرف میزنن خنده های هیستریک و عجیب وغریب و رفتارها و کارهای عجیب میکنن