خواهرم خیلی دوست دارم اون دنیامه عشقمه.
امروز یکی از آشنا های مادر شوهرم آمدن خاستگاری خواهرم چون مادرشوهرم خواهرم رو به اونا معرفی کرده بود.برا همین چون واسطه بود مادرشوهرم هم آمده بود منم رفتم خونه بابام .
بعد خواهر کوچیکم از من خوشگل تره یکمم به خودش رسیده بود خیلی خوشگل شده بود. بعدش که خاستگارها رفتن مادرشوهرم رفت خونش شوهرم اونجا بوده خونه ننش مادرشوهرم برگشته به شوهرم گفته خواهرزنت که اسمش مریمه .گفته مریم خیلی خوشگه خیلیییی . غریبه نگیره.زنداداشم برا پسرش بگیره.
من با اون مادرشوهرم کاری ندارم ولی وقتی از شوهرم پرسیدم مادرت چی میگفت. وقتی هایی که از مادرش نارحت یا عصبانی میشه اسمشو میگه مامان نمیگه گفت. صفیه(اسم مامانش) صفیه انگار مریمو ندیده میگه خیلی خوشگله..... شوهرم یه جور گفت انگار بخاطر این حرف مامانش تو جمع ازش نارحت شده بود.منم یکم حسودیم شده به خواهرم حالا هی تو آینه نگاه میکنم میگم کاش منم یکم خوشگل بودم هییییی