دیشب باهم رفتیم بیرون (نامزد)
توی مسیر ازم پرسید چی میخوری گفتم بلال دیدم سکوت کرد یکم دیگه رفت رسیدیم به بلالیا گفتم وایسا بگیر دلم میخواد گفت من بدم میاد از بلال دیگه ادامه ندادم جلوتر که رفتیم رفت دوتا کاپوچینو گرفت و اومد منم علی رقم اینکه خیلی ناراحت بودم اما نشون ندادم و خوردم یه چرخی زدیم و اومدم خونه
بهش پیام دادم یه گاو بهتره بلده با جفتش رفتار کنه تو از گاوم گاوتری اون چیزی که تو دلت میخواستو شاید من نمیخاستم. بحث بالا گرفت هیچی نداشت بگه هیچی