تاپیک قبلم رو بخونید کامل میفهمید من با بابام مخالفت کردم گفتم این ازدواج رو نمیخوام اونم عصبانی شد اومد اتاقم زد مانیتور کامپیوترم رو شکست مامانم و داداشم به زور جلوشو گرفتن واگرنه منو هم میزد من چیکار کنم😭😭😭
بچگیام چون مثل خونم بود باهاش بازی میکردم مثل من به شدت درونگراست خیلی خرخونه بچگی خیلی مهربون بود همیشه هوای من رو داشت بعد دیگه عصبانی بشه خیلی بد میشه طوری که جرات نمیکنی نزدیکش بشی ممکنه تیکه تیکه ات کنه وقتی عصبانیه آخرین بار ۸ سالم عصبانیتش رو دیدم که خواهرش رو محکم زد خواهرش خورد زمین مچ پاش نمیدونم چی شد ولی فکر کنم شکست مچ پای خواهرش همینقدر یادمه چیز زیادی یادم نیست از ۱۰ سالگی ندیدمش
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
پسره رو نمیشناسم کلا از ازدواج متنفرم حالم بهم میخوره از عقد و عروسی و این داستانا طوری که وقتی عروس ...
نه خب اینم اشتباهه آخر که چی آدم ذاتا دوست داره ک در آینده شریک زندگی پیدا کنه واسه خودش فرقی نداره دختر و پسر بنظرم شما دیگ خیلی درونگرا هستی اگر دیدی پسر خوبیه سعی کن بیشتر فکر کنی راجع بش