ماجرا از این قرار بود که من رفتم فروشگاه چندتا خرتوپرت بگیرم یه بسته نوار هم ورداشتم همون لحظه دوتا مرد اومدن حساب کنن خریداشونو (باهم اومده بودن) آقا چشمشون افتاد به خرید من بدون اینکه ذره ای خجالت بکشن شروع کردن ریز ریز خندیدن درگوشی حرف زدن من هی سکوت کردم اینام هی زر میزدن از اونور یه پیرزنه اومد کنارم گفت عزیزم نجابتتو نگه دار خوب نیست آدم این اتفاقای خصوصی رو انقدر تابلو کنه این جلب توجها خودتو بدبخت میکنه اون دوتام عین گاو زل زده بودن به بسته نوار هی منو نگاه میکردن میخندیدن یعنی فقط میخواستم گریه کنم که مگه من چه گناهی داشتم؟؟؟ بعدشم من چکار به اونا دارم باید واسه یه چیز طبیعی اجازه بگیرم؟ این جلب توجه من بود؟
هر وقت کسی مسخره کرد یا بهت خندید یا چرت و پرت گفت یه جوری رفتار کن اصلا نشنیدی یعنی انگار اصلا غائبی من چند بار امتحان کردم اون طرف انقد سوخته و زورش اومده
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.