ماجرا از این قرار بود که من رفتم فروشگاه چندتا خرتوپرت بگیرم یه بسته نوار هم ورداشتم همون لحظه دوتا مرد اومدن حساب کنن خریداشونو (باهم اومده بودن) آقا چشمشون افتاد به خرید من بدون اینکه ذره ای خجالت بکشن شروع کردن ریز ریز خندیدن درگوشی حرف زدن من هی سکوت کردم اینام هی زر میزدن از اونور یه پیرزنه اومد کنارم گفت عزیزم نجابتتو نگه دار خوب نیست آدم این اتفاقای خصوصی رو انقدر تابلو کنه این جلب توجها خودتو بدبخت میکنه اون دوتام عین گاو زل زده بودن به بسته نوار هی منو نگاه میکردن میخندیدن یعنی فقط میخواستم گریه کنم که مگه من چه گناهی داشتم؟؟؟ بعدشم من چکار به اونا دارم باید واسه یه چیز طبیعی اجازه بگیرم؟ این جلب توجه من بود؟
دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳
از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباسهای خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!
مادربزرگم اینقدددد پسر دوسته ک تولدِ من عکس داداشمو استوری گذاشته بود زیرشم زده بود عزیزدلم تولد خواهرت مبارک🥴دبیرستان ک بودم کل کلاس بحث میکردن ک جواب میشه 8یا۹ ولی من ۱۸۶بدست اوردم😎🤭