ی روستای هس توی شمال به اسم الامن
زمان قدیم اسمش طلامن بود اسم استان گلستان استر اباد بود یعنی ابادی ستاره ها
افرادی ک تبعید میشدن و فرار میکردن میومدن توی استر اباد لرا ترکا سیستانی ها و .... سرمایشونو توی ی روستای دور افتاده ای ک همین الامن باشه دفن میکردن کل مردم اون روستا گنجارو پیدا کردن ولی ی داستان غم انگیز داشت
پدرم وقتی نوجوان بود داشت زمین کشاورزی پدرشو با تیلر آماده میکرد، یه دستبند یا النگو، پدرم میگفت دستبند، پیدا کرده برده داده پدرش، پدرش اونزمان ۳۰۰ تومن فروختش و پولشو خورد .پدرم همیشه ناراحت بود چرا عقلم نرسید خودم نگهش دارم آینده براخودم میفروختم
تعریف میکرده دستبنده انقدر کلفت بوده و سنگین و روش پراز نقش و نگار بوده
داستان غم انگیزش اینجا بود ک اون افرادی ک طلا چال میکردن روی سرمایشون ورد میخوندن جادوی سیاه ک اگ هر کی ب اون طلاها دست بزنه یچیزش میشه کل اون روستا بشدت سرمایه دارن ولی توی هر خانواده ی بچه عقب مانده بدنیا اومد و کسی ک زمینو کند یا فلج شد یا سکته کرد یا مرد سرمایه دارهای افسرده اون روستا نفرین شدس
آره دیدم سر همین زیر خاکی هم کشته شد.😑😑
گنجای بزرگ و کلفت همشون ورد دارن دولتم تا این داستانو دید سال هشتادو دو اسم روستای طلامنو ط شو برداشت و کرد الامن ولی هنوزم از بقیه شهرا میان میرن توی کوه برای گنج مردم ابادی جلوشونو میگیرن میگن نکنین این روستا هر خانواده ی عقب مانده داره ولی گوش نمیدن چون میدونن خیلی پولدار میشن
بله دیدم
یهو خونه و زمین و ماشین آنچنانی مسافرت و ..........
بعد یکی دوسال هم نابودی و زندان و کلاه برداری و زیاده خواهی ..وووووو.........
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز