سلام به روی ماهت عزیزدلم 😍💙
خوبی خاااانم گل؟ 🥰
اخیرا ماشین مون خیلی اذیت میکنه واقعا به خرجش بس نمیایم
مدلش هم قدیمیه
چندروز پیش خراب شد ( قبلا هم سابقه داشت و همکار ها اطلاع داشتن) من و چندتا از همکار ها باهم بودیم ،ماشین هرکاری کردم روشن نشد.
حالا همسرمم تو شهر نبود زنگ میزدم جواب نمیداد، ناچارا به بابام زنگ زدم و گفت همون اطرافم میام میبینم.
منم خیلی تلاش کردم همکار هامو بفرستم برن اخه نمیخواستم یه سری چیزا رو ببینن ولی موفق نشدم و گفتن خونه ما نزدیکه رسم معرفت نیست همینطور ولت کنیم ماشین درست بشه میریم.
بابا که اومد یه نگاهی کرد و همکارم گفت این ماشین حسابی ایلدا رو اذیت میکنه بابامم کلی حرف زد در همین باره و حسابی خجالت کشیدم هرچند ماشین درست شد ولی یادم نمیره بابا چطور میگفت دختر من ساده هست و انقدر مراعات جیب همسرشو میکنه که خودشو بند این قراضه کرده و دلش نمیاد عوضش کنه!
بعدم خیلی شیک و مجلسی سوار ماشین خودش شد و رفت.
منم تو ماشین نشستم ولی انقدر بغضم گرفته بود مگر ما از یک خون نیستیم؟ چرا نباید برای بابا شرایط ما مهم باشه؟ باور کن خدا خودش شاهده نمیخوام پز بدم چون تنها کسی که از پول باباش بی بهره هست منم ولی ماشین زیر پای بابا رو که همکار ها دیدن معلوم نیست با خودشون چه فکری کردن ...
مغازه ، خونه، کاسبی خوب چی میشه یه درصد منم سهم ببرم؟ یا وقتی میان خونه ام همش میگن اینجا چطور زندگی میکنی؟
خب کسی نیست بگه اگه یه کمکی بکنین جای دور نمیره مگه نمیبینین؟
وقتی سال قبل عروسی بهم زدم میخواستم جدا بشم بابا مخالف بود میگفت تو برگرد عروسی میگیرم هرطور خودت بخوای خونه هم بهت میدم .
حس میکنم فقط میخواستن منو از سرشون باز کنن....
داداشم هنوز به سن قانونی نرسیده چند وقته گیر داده باید برام ماشین بخرین، بابامم یه تیبا خرید واسش ولی چون ماشین بهتری میخواست و بابام نخرید حتی حاضر نشد ماشین رو قبول کنه...
گاهی حس میکنم ازاین خانواده نیستم اصلا بچه شون نیستم