2777
2789
بی‌شخصیت 😶 چطور تونسته این حرفو بزنه؟ حالم بد شد اصلا. فکر کنم متأهل هم بوده اون زمان.

اره عزیزم متاهل بوده شرف نداشته از مرد بودن فقط دم و دستگاه داشته نه غیرت و وفا حداقل به برادر مرحومش

چه دعای قشنگیه : خدایا سرنوشتمو انقدر قشنگ بنویس که مادرم از تهِ دل بخنده .. ️

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



تو بیمارستان بعد سزارینم مادرم بچه هارو نذاشت ببینم با هماهنگی خانوادش و من ترخیص شدم و بلافاصله رفتم شهرمون دست خالی با شکم پاره سینه های پر از شیر ...😭😭چهارماه تمام گریه و بی قراری و.‌‌‌‌...مرگ همسرم جدا بچه هام جدا نتونستم طاقت بیارم خواهرش دوستم بود و توی شهرمون بود بهش پیغام دادم که راضی شدم بگو بیان عقد کنیم خانوادم اولش مخالف بودن ولی وقتی بیقراری منو دیدن راضی شدن 

پروردگادا دلتنگ فرزندانم هستم💔معجزه ای کن ...یک نگاه ،یک لبخند و یک آغوش از سمتشان ... 

عقد کردم و رفتم به خاطر بچه هام ولی نتونستم با همچین حیوونی زندگی کنم از روز اول کتک و دعوا و بد دلی و...تازه لج زیر پوستی زنش و..... آخرین باری که کتکم زد دست و بینیم شکسته بودن و یه روز و نصفی حبس بودم توی اتاق دیگه مادرش خیلی زن مومنی بود اوند دیدم گریه و زاری که گناه داره عذابش میگیرمون  اگه نزاری دختر مردم بره خودمو میکشم و...داییش اوردم شهرمون و من دیگه هرگز برنگشتم 





پروردگادا دلتنگ فرزندانم هستم💔معجزه ای کن ...یک نگاه ،یک لبخند و یک آغوش از سمتشان ... 

طلاق نمیداد شغل مهمی داشت کلی آشنای قاضی و وکیل و...داشت دادگاه همش محکومم میکرد عدم تمکین و....واسه دستم و بینیم طول درمان گرفتم میگفت دیشو میدم بیاد سر خونه و زندگیش ..نه ماه و...دادگاه رفتیم و اونم خبر مرگش سفر کاری  خارج کشور داشت و چون من ازش شاکی بودم ممنوع الخروجش کردم که راضی شدولی همونجا شرط کرد حق ندارم تا زنده ام اسمی از بچه ها بیارم العان نوزده سالشونه نمیزاره دخترم عقد کرده واسش طلای یادگاری باباشو فرستادم پس فرستادش پیغام داده بیای دور و ورش پسرتو (از همسر فعلیم )دارمش میدم بکشن 

پروردگادا دلتنگ فرزندانم هستم💔معجزه ای کن ...یک نگاه ،یک لبخند و یک آغوش از سمتشان ... 

ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیست

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز