دقیقا نمیدونم تو مغز پوکشون چ میگذره
مثلا همسرم تو جمع دست بندازه دور گردنم همچین این برادرشوهر باد میکنه و شروع میکنه تیکه انداختن
من میوه پوست بگیرم برای همسرم چرت و پرت میگه
از وقتی ازدواج کردیم دیگه با برادرش جایی نمیره مثلا استخر باشگاه و... و دیگه محل شوهرم نمیده
احساس میکنه من برادرشو دزدیدم
خب زمین گرده همون کارما دیگه
آره واقعا من خیلی میترسم دیگه.... سعی میکنم دل نشکنم حرفی نزنم حتی بعد اونهمه غصه ک ب من و شوهرم دادن هنوزم میاد خونم روی باز هستم شوهرم راضی نمیشه وگرنه داداششو پاگشا هم میکردم من اصلا دوست ندارم کینه بگیرم ولی همیشه نه دلم داغ اون روزا هست
من فقط از خدا میخوام تمام زجر هایی ک تو زندگی منو دادن یه روزی بکشن .
منو وادار کردن طلاق بگیرم اما من زندگیمو دوست داشتم هرحور بود نزاشتم خراب بشه. انشالله یه روز تمام بدی هایی ک کردن از سرشون در بیاد
اره برادر شوهر منم همینه خیلی حسودی میکنه
یبار منو نامزدم داشتیم تو گوشی فیلم نگاه میکردیم باهم میخندیدیم.. اون حسودیش گرفت رفت چسبید به مادر شوهرم شروع کرد با مادر شوهرم با گوشی ور رفتن...
اه حالم ازش بهم میخوره 😒
منم دقیقا برادرشوهرم خیلی اذیتم کرد
فک کن روز خواستگاری همه گفتن مهریه عروس بزرگه چنده؟ دوتا جاری مثل هم باشه
مهریه زنشو دروغ گفت و از همون اول خیلی تو زندگی ما خودشو و پدرمادرش اذیتم کردن
و خداروشکر الان دارن کارمای کاراشونو میبینن
خواهر شوهرم چند ماهه عقد کرده به مشکل خورده
اینقد این داداشش رو خواهرا، حساس حالا حرص بخوره
به خدا بسپار مطمعن باش جواب کارهاشو میبینه
