2777
2789

پنج شنبه بحثمون شد در حد کتک کاری ام رسید؛چندبار مشت زد تو سرم و کتفم که هنوز خیلی درد میکنه و کبوده؛هی بهش میگفتم چته چرا اینجوری میکنی با زندگیمون دردت چیه خستم کردی!!گف خسته شدی برو خونه ی بابات،از زندگیم گمشو بیرون🙂چندبار اینو تکرار کرد…منی که همیشه صدمو گذاشتم براش 

از فرداش هی اومد معذرت خواهی که اشتباه کردم و عصبانی بودم ولی من یه کلامم از اون روز باهاش حرف نزدم هیچوقتم تا حالا انقد طولش نداده بودم قهرمونو ولی اینبار واقعا دلم شکست چون من همش عین اسپند رو آتیشم ک خوب باشیم خوب زندگی کنیم ولی اون همش باهام بد تا میکنه

از یه طرفه جنگیدن واقعا خسته شدم…نمیدونم تا کجا ادامه بدم این قهرو ک به خودش بیاد

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



بيشتر ادامه بدى ديگه قهرت هم بى ارزش ميشه 

پس تا همين مرحله تنبيه شده 

ولى در مورد ضربه هاى جسمى در آرامش و بعد از آشتى بهش بگو كه چه قدر كارش بد بوده 

بهش بگو چه قدر شما براى خوب بودن زندگيتون تلاش ميكنيد و كارى كن اين دعوا براى زندگيتون ثمرات خوبى داشته باشه و ديگه بحث و جنگ پيش نياد 

بيشتر ادامه بدى ديگه قهرت هم بى ارزش ميشه پس تا همين مرحله تنبيه شده ولى در مورد ضربه هاى جسمى در آر ...

خیلی پیش اومده این اتفاق

ناراحتیم از اینه ک از تکرار شدنش خسته شدم

واسه همین اشتی نمیکنم

با خودم میگم وقتی بود و نبود من براش فرقی نمیکنه واسه چی خودمو اذیت میکنم؟چرا همیشه من اونی ام ک تلاش میکنه رابطش بهتر بشه؟

تو این چهار روز هرکاری کرد ک دلمو به دست بیاره؛رفتارایی رو خودجوش انجام داد ک تو روزای عادی التماس میکردم انجام بده

این ینی بلده ولی نمیخواد؛میخواد اذیت کنه

احتمالاً یه کاری داره می‌کنه ک اینجوری بهم ریخته

نمیخام ته دلت رو خالی کنم یا موج منفی بدم ، نمیخام نسخه خودمو براتون بپیچم ولی شوهرم زمانی ک داشت بهم خیانت میکرد دقبقن مثل شوهر شما بود هر لحظه زندگی مون رو زهر مار میکرد دقبقن حرفهای شوهر شما رو میزد ، هر چی میگفتم دردت چیه بدتر عصبی میشد بیشتر خودشو بی دلیل با من می‌گرفت حتی غذا مورد علاقه شو میپختم صبر میکردم بیاد با هم بخوریم برا اون دعوا ب راه می نداخت بدون دلیل همش می‌گفت گمشو از زندگی من برو بیرون ، تا داشتم خودمو جمع جور میکردم ک برم یهو دیدم پیاماش با دختره ، خونه خالی کردن براشون ازش پرسیده بود میخای فردا برات خونه خالی کنم بیایی پیشم ، قربونت صدقه اش رفته بود ، دیگ دستش برام رو شد دیگ برام مرد 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز