آبروم رفته تو فامیل سرشکسته شدم
خودم افسردگی گرفتم
بعد تو دادگاه پارسال گفت از کجا بدونم قبل من با کی بوده نبوده درحالیک من اینهمه سال خودم سالم نگه داشتم حتی با خواستگار نیخاستیم بریم بیرون مامانمم میبردم تنها نباشیم
واگذارش کردم ب خدا
همون مدت زندگی هم مثلا گفت چرا مامانت واس داداشت ماشین خریده ینی واس من بخرین گفتم تو هم برو از مامانت بخواه باز میگفت ارثت بفروش بریم شهر اونا گفتم ن فک کن اصلا من هیچی ندارم هربار ی نقشه کشید هی گفت زنهای مردم همکار واس شوهراشون میکنن بیا پشت سفته هام امضا کن نکردم یبار گفت وام بگیر بده بمن من خانه دار وامم کجا بود
گفتم ت خرجی نمیده اقساط وامم نمیدی میفته گردن خودم منو چ ب وام
آخر دید گول نمیخوردم یروز رفت دیگ برنگشت