فرزند شیخ رجبعلی خیاط میگوید:
پدرم چیزهایی می دید که دیگران نمی دیدند.
یکی ازدوستان پدرم نقل میکرد:
یک روز با جناب شیخ به جایی میرفتیم که دیدم جناب شیخ با تعجب و حیرت به زنی که موی بلند و لبـاس شیـکی داشـت نگـاه میکند
از ذهنم گـذشت که شیـخ به ما می گوید چشمتان را از نامحرم برگردانید و خود ایشان اینطور نگاه میکند!
نگاهی به من کرد و فرمـود: توهم میخواهی ببینی من چی میبینم؟ ببین!
نگاه کردم دیـدم همینطور از بـدن آن زن مثل سُرب گـداخته،آتش و سرب مذاب به زمین میریزد و آتش او به کسانی که چشم هایشان به دنبـال اوست سـرایت میکند.
شیخ رجبعلی فرمـود:
این زن راه میـرود و روحـش یقـه مـرا گـرفته او راه میـرود و مردم را همینطور با خـودش به آتش جهنـم می بَرَد.
📚کتاب بوستان حجاب صفحه 109
اللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم