عمو بزرگم ک اصلا من خودم با اینکه خیلی دوسشون دارن اما خب خیانت میکنه به زنموم و این هیچی اصلا چند هفته پیش بهش میگفت ک تو با یه پسری هستی ک زنموم کلا از هوش رفت
دوتا عمو کوچیکم ک وضع مالی بدی دارن وخب نقریبا میشه گقت همش هم تقصیر خودشونه
عمه بزرگم در مرحله اول بزور شوهرش دادن و خب چند سال پیش هم تمام صورت و بدنش سوخت با آب جوش پسر بزرگش تبریز درس میخونه ماه به ماه نمیبینش همونجا هم ازدواج کرده و پسر کوچیکش هم بیمار و مربض شوهرش هم سرکار نمیره و معتاده
عمه کوچیکم هم همونطور وضعشون خوب نیست
دوس داشتم همه فامیلامون خوب بودن و مشکلاتی نداشتن خودمون ک اصلا هیچی یروز توی عرش بودیم الان روی فرشیم 🥲🥲