برادر زن از اموال داماد سهمی داره 🤔😳

خیلی بی انصاف هستن. 

حداقل اگر اول زندگی همون سوئیت رو بهم میدادن دلم گرم میشد... 

عزیزدلم 

من روز های pms اینطور میشم زندگی در نظرم پست و بی فایده میاد.... 

ولی ما نباید ببازیم، زندگی یعنی تلاش کردن و مبارزه با غم 

من روزی صدتا دلیل دارم که بشینم زار زار بهشون فکرکنم ولی میدونم غم ادمیزاد رو از پا درمیاره و من واقعا میخوام اینده رو ببینم 

بعضی روز ها که سرم روی بالشت قرار میگیره بیهوش میشم امیر میگه چرا درطول روز انقدر برای خودت کار درست میکنی و خودتو اذیت میکنی؟ به اون که نگفتم اما به شما که انقدر برام عزیزی میگم که جان دلم، نشین به غم خوردن چون اگر درگیر بشی انتهایی نداره... یک ثانیه بیکار نباش که فکر کنی. یه عزیزی یه بار نصیحتم کرد و گفت پرکار ( بیرون از خونه کار کردن، در خونه کار کردن) ناجی زن هاست چون ادمیزاد اگر فرصت فکر کردن داشته باشه خودشو داغون میکنه. 

حالا من بهت میگم غصه نخور 🫶 زندگی ارزش غم رو نداره. 

میدونم ممکنه کلیشه ای بنظر برسه ولی باور کن من دیگه ته غصه و غم خوردن رو دیدم فقط خودمو داغون کردم تو این سن یه معدن ی داغون دارم که هر غذایی رو نمیتونم بخورم، همیشه دهانم بخاطر اسید تلخه، یه کابینت پر قرص، یه کابینت پر دارو گیاهی... 

کیه که گوش بده؟ 🫠

مادرمن یک انسان سیاستمدار، دیکتاتور و بی منطقه. 

هرچقدر حرف بزنی بی فایده هست. 

انقدر تراپیست های مختلف، روانپزشک، روانشناس های مختلف چندین سال تلاش کردن ولی دریغ از یه ذره تغییر

متاسفانه به همین جا ختم نمیشه چون مادرم سرش در میکنه برای یه میدون مبارزه که نشون بده کت تن کیه

خب ما تقریبا قطع رابطه هستیم یعنی مادرم رو به ندرت میبینم هرچند من دلم میخواد ببینم، اما ایشون دوری میکنه 

پدر و باقی خانواده میان و میرن 

خیلی برادر و خواهر و پدر برام عزیز هستن 

پدرم همیشه عاشق و چشم به دهان مادرم بوده برای همین زیاد نمیشه روی حرفش حساب باز کرد

دایی من هرجا ته دیگش به ته دیگ میخوره یاد مامانم میفته 

جالبه بگم زن دایی محل به مامانم نمیده اصلا! ولی مامانم گونی گونی خوراکی براش میفرسته. 

مشکل اینه بابا زیادی به مامانم بها میده، من هیچوقت شاهد ناملایمتی از سمتش نبودم برای همین باورش برام سخته که بابا بتونه مقاومت کنه