خواهرم اومد
این اومد تو خونه با بعد درس میده بعد م داشتم فیلم نگاه میکردم صداش روی ۱۵ بود نه کمتر میکردم نه بیشتر گاهی حالا کمتر هم میکردم
ازش میترسم و متنفرم
بعد گفت لجبازی میکنی باهام دعا کن بمیرم فلان بعد من بهش گفتم نه لجبازی نکردم فلان اینم ادامو درآورد با حالت منزجر کننده ای
بعد کتابمو پرت کردم سمتش اونم کتابمو پاره کرد بلند شد سمتم حمله کردن قندون رو برداشت منم التماس کردم حمله نکن قندون رو پرت کرد خورد به دیوار
من اینجوری نبودم دیوانه نبودم خدا دارم با گریه تایپممیکنم
کلی جیغ داد کردم درخواست کمک کردم حتی زنگ زدم به پلیس قطع کردم ولی خیلی جیغ داد کردم
من ۲۲ سالمه اون ۴۰ سالشه همه بهش حق میدن چون سه طلاقه شده
ازش خیلی میترسم بار اولش نیست دعا وی بخونم زودتر بره اجباری کرده داره به بچش درس میده منم صدای تبویوزن کردم ۱۰۰
ببخشید دستام می لرزه
نباید باهام اینجوری صحبت میکرد خیلی بد باهام صحبت کرد حالم خیلی بده تو فکر خودکشی ام فشارم داره میوفته اگر به خوبی بهم میگفت کمش میکردم