عزیزم توصبورتری ،من مثل وحشیا می شدم چون دخترم نقص توجه داشت و یه شوهر اعصاب خورد کن روانی داشتم
جالبه که بگم دخترم خیلییبیی منو دوست داره ،با اینکه باباش بهش تو نمیگه ولی منو بیشتر دوست داره و هر وقت باباش اذیتم می کنه باهاش دعوا می کنه که مامانمو اذیت نکن،ولی تاثیرات بد می ذاره رو بچه ترسو می شه،واینکه دختر من خیلی زود گریه می کنه می گم شاید بخاطر دعواهای من بوده ...امسال که کلاس دومه خیلی بهتر شده ،بیشتر به درس اهمیت می ده..
ولی بدتر از همه اینا خودم همیشه عذاب وجدان دارم و از خودم بدم میاد ..
چجوری تو شیردعی رژیم گرفتی،؟
قبل خوابم سر درسش دعواش کردم ،باباشم منو دعوا کرد، الان کنار دخترم خوابیدم
من وقتی زایمان کردم بچم مدرسه نمیرفت ولی بلد نبود غذا بخوره ۴ سال و نیم بود منتظر من میموند تا غذا بهش بدم لاغر شده بود منم پیش مامانم بودم وقتی بچه ها میخ ابیدن منم میخوابیدم میگفتم بعد میتونم غذا بخ رم حداقل بخوابم شیر خشکی بودن اینم منتظر من تا بهش غذا بدم دیگه کم کم تا یاد گرفت الان بچه شما هم به شما عادت کرده هم از اینطرف کار خونه و درس و نوزاد اینم میخواد بهش کمک کنی و پایه اول خیلی مهمه شما هم خسته میشی
بهترین کار همینه ک براش کمکی بگیری کنارش ب نوراد برسی ب اونم سرویس بدی چرا اینقده سختش میکنی شاید شما بلد نیستی درست بهش بگی چون نصف حواست ب نوزاده کارخونه هم هست فقط براش کمکی ماهر بگیذ خودتم راحت کن استراحتتم کن
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
3 ثانیه پیش
4 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز