جاریم قهره
میگه همین که تو هستی حتی دخالتم نمیکنی (فقط گوش مسکنم حرفاشو و اگه واقعا چیزی ازم بخواد انجام میدم) دلم گرمه
مستاجر طبقه پایینشون یه دختر بود مجرد پزشکی میخوند تو پیلوت مینشست مادرشوهرم دورش میگشت
یهو با اونم بهم زدن تو دوران کرونا که شیفت های سنگین داشت و حالش خراب و همه زیر دستش می مردن و سنشم کم بود هی آزار روحیش میدادن زنگ میزدن بهش دعوا چرا اینجوری لباس پوشیدی همسایه ها دیدن چرا دیر میای
شبا از داخل درو قفل میکردن ۱ شب می موند تو کوچه سکته میکرد من میدوییدم در باز میکردم
دیدم افسردگی شدید گرفته
هی براش ابمیوه می بردم غذا میبردم باهاش حزف میزدم ترسیدم خودکشی کنه! و دختر خوبی بود
انداختنش بیرون پ گفتن این دومین دشمن ما بود باهاش دوست شدی(اولی جاریبیرگه) هنوز با همسایه م که جاریمه قهر بودیم
تا اینکه جاریم بازدار شد گفتم مادرشوهر که محل من نداد چقد غصه خوردم تو ساختمون من میرم سزاغ سپیده گناه داره کخ دوست شدیم
شوهرم گفت مادرم گفته این سومین نفره که دشمن ما بود و زنت دوست شد باهاش
پس میفهمیم از عمد میکنه و مریضه!!!! میخواد مارو بچزونه!!!