2777
2789
عنوان

سناریوی زندگیم با تغیرات

101 بازدید | 17 پست


 اگه از کل محتوا خوشتون اومد  و استقبال شد میتونم بیشتر راجبش فک کنم و طولانیش کنمو بهش پرو بال بدم  ولی خب یجاهایی از خودم و‌چیزایی هم که دوست دارم‌همراه با اغراق و تخیل استفاده میکنم 

شروع میکنیم 

تو دوره نوجونی میشم یه ورزشکار ماهر و‌خیلی موفق و خیلی پیشرفت میکنم ولی بخاطر (کرونا ) این تیکه اش واقعیه 

مجبور میشم ورزشو کنار بزارم و‌کم‌کم فاصله میگیرم 

از یه ادم پر انرژی و محبوب و برونگرا تبدیل به یه گیمر کم‌حرف ساکت بی حال  میشم یه طراح حرفه ایم و‌دبیرستان میرم رشته تجربی اول ازش متنفرم ولی کم‌کم‌برام جالبه  اطلاعات زیادی راجب همچی دارم 

از انواع بیماری و فیزیک بدن گرفته تا روح روان و اختلال های شخصیتی و بیماری های روحی روانی 

که البته خودمم درگیرشونم و یه دستیم تو کتابای فلسفه و منطق دارم و دایره لغاتمم که تقریبا خوبه  سال اخر دبیرستان از اونجایی که پدرم وقتی میبینه دارم تو طراحی پیشرفت چشم گیری میکنم به این نتیجه میرسه که ازم حمایت کنه (تو همین دوران دبیرستان که گیم میزدم تو همون گیم عاشق یه نفر میشم که تو ذهنم همیشه اون شخصیتو تصور میکردم که بعدا با افتادن یه اتفاقی تصورم شکسته میشه و اون ادمو سعی میکنم بیرون کنم از زندگیم ) تو این بین بخاطر تفاوت زیاد عقاید و تصوراتم با شرایط خانوادم دچار خیلی از مشکلات روحی روانی و افسردگی میشم و چنبار اقدام به خودکشی جدی و مصرف داروهای عصاب و بیش فعالی و سال اخر مدرسه همه چیزو استپ میکنم و گیم زدن کتاب خوندن تفریحاتم و دوستام رو کنار میزارم و با تمام توانم میچسبم به درس )

جدی تا اینجاش واقعی بود 

کنکور میدم و با این حال رتبه مورد نظرمو نمیارم طی یه سری برنامه ریزی های از پیش تائیین شده یک سال دیگ وقتمو میزارم رو دیپلم و‌کنکور ریاضی و رشته و‌شهر مورد نظرمو قبول میشم  که کامپیوتره  دوران دانشگاهو با کلی خرابکاری و رفتار های تکانشی و‌تصمیمات عجولانه به سر میبرم و از اون ورم تبدیل میشم به یه دانشجوی ماهر تو رشته ام 

و کم کم  دیگ از پدرم پول نمیگیرم و‌خودم کار میکنم و خرجمو درمیارم تا اینکه دانشگاهو تموم میکنم  و شروع میکنم‌به کار کردن به صورت هم دور کاری هم کار غیر مرتبط بارشته ام و‌پس انداز و با پس اندازم 

و وام گرفتن و قرض از این اون خونه میخرم 

از یه خونه خیلی کوچیک‌تو یه قسمت از شهر که خیلی متوسطه  بعدش یه پیشنهاد کاری خوب از یه شرکت دریافت میکنم و قبول میکنم و 

با تجربه های زیادی که از کار کردن تو شرکت بدست میارم و یاد گرفتن خم چم کار پیشرفت میکنم و درامدم بیشتر میشه و کم کم پولایی که قرض گرفتمو میدم ودر کنار شغلم دستیم تو هنر و طراحیو کشیدن تابلو با رنگ‌روغن داشتم و تو حیطه هنری فعالیت میکنم  تو همون فضای هنری و اکیپ هایی که عضو بودم با یه اقایی اشنا میشم 

و رابطه صمیمی باهم داریم و‌کم‌کم بهم علاقمند میشیم 

طی همون تصمیمات تکانشی و یهویی وقتی بهم درخواست ازدواج میده با خانوادم مشورت میکنم و قبول میکنم ولی پدرم از ازدواجم‌با ایشون راضی نبود و‌مخالفت میکرد و از اونجایی که من ادم جو‌گیری هستم فقط به دیده ها و‌تجربه های خودم اعتماد میکنم و ادامه میدم ازدواج میکنیم 

و بعد۷سال بچه دار میشیم که یه دختر 

و بعد از ۲ سال متوجه میشم همسرم بهم خیانت. کرده و با یکیاز دوستای نزدیکم  و‌ من مدرک جمع میکنم و‌وکیل میگیرم بعد ۱ سال تلاش موفق میشم حضانت دخترمو بگیرم و خب پدرش ادم پول داری بود یه سری اموالشو به نامش کرده بود و‌از بابت اینده اش خیالم راحت بود 

طلاق میگیرم و با دخترم که هنوز ۳سالش نشده زندگی رو شروع میکنم ولی شوهر سابقم که بخاطر اینکه خیلی اصرار کرد طلاق نگیرم و‌ببخشم ولی کوتاه نیومدم ازم کینه به دل میگیره و تو فامیل و‌دوست و‌اشنا شروع میکنه دنبالم حرف زدن و‌تهمت زدن 

طی یه تصمیم با خانوادم صحبت میکنم و میرم دیدنشون و تصمیمو راجب مهاجرت بهشون میگم 

با مدرک فوق لیسانس و سابقه کار درخشانس که تو حیطه شغلیم دارم تو کشور ایتالیا درخواست اقامتم پذیرفته میشه و به اونجا میرم و به این فکر‌میوفتم برم دانشگاه رشته هنر هم بخونم 

به سختی. با داشتن یه بچه و هزینه های سنگین زندگی و تامین رفاه دخترم  شروع میکنم به دانشگاه رفتن و تو ۳۱سالگی هنرجو میشم

بخاطر استعدادم تو هنر توی دانشگاه شناخته شده میشم و یکی از تابلوهایی که برای تمرین کشیده بودم رو استادم با امضای خودم و گرفتن رضایت توی نمایشگاهش میزاره و بعد از اون کم‌کم‌به عنوان یه هنرمند واقعی شناخته میشم 

شروع میکنم به ایده پردازی و‌کشیدن تابلوهای مختلف و بعد از به اتمام رساندن دوره دانشگاه از اونجایی که همه انتظار یه حرکت بزرگ تو حیطه هنری ازم داشتن یه نمایشگاه باز میکنم و کارامو به نمایش میزارم 

و از طریق تبلیغات و‌شناخته شدنم تو دانشگاه خیلی پر بازدید میشه و‌خیلی از تابلوها با قیمت گذاری خوبی 

به فروش میره 

و توی همون نمایشگاه یکی از استاد های جونی که داشتم از من خواستگاری میکنه که بخاطر تجربه پیشینی که از ازدواج داشتم و تفاوت فرهنگی و ترس بخاطر داشتن ناپدری دخترم رد میکنم 

و ایشون همچنان توی زندگیم میمونه و ازم میخواد حداقل دوست بمونیم 

و منم قبول میکنم 

کم کم حیطه قبلی که کار میکردم رو‌کنار میزارم و میچسبم به هنره طراحی و تابلو کشیدن با انواع رنگهای موجود و در سبک های مختلف  که کم کم تبدیل میشم به یه هنرمند معروف در سطح کشور 

و توی یکی از دانشگاه های به نام امریکا درخواست تدریس میشه ازم و قبول میکنم 



و‌زندگی جدیدمو توی امریکا شروع میکنم و چالشم بزرگ کردن و تربیت کردن دخترم تو کشور غریب هستش چون بخاطر ارثی که خانوادگی هستش دخترمم مبتلا به بیش فعالیه 

و خیلی شبیه به بچگی و نوجونیهای خودمه 

بخاطر همین سعی میکنم کمکش کنم علاقه هاشو پیدا کنه تا بتونه توی راهش پیشرفت کنه 

و من تا سن ۵۷ سالگی تدریس تو دانشگاه و اموزش کده خصوصی خودم توی رشته هنر ادامه میدم و بعد از اون کم کم کار کردن و فعالیتمو کم میکنم بیشتر  تو خونه میمونم و به بازی های کامپیوتری علاقه همیشگیم و کتاب خوندن و کشیدن تابلوهای مختلف میپردازم و دخترم تو سن ۲۳سالگی  توی دانشگاه رشته موسیقی با کسی اشنا میشه و باهم میرن تو رابطه  و بعد از ۴ سال درخواست ازدواجشو قبول میکنه و ازدواج‌میکنن 

خب از اینجا به بعدشو باز میزارم 

راجب ابهامات داستان خانوادم 

من همچنان انلاین و تلفنی باهاشون در تماس میبودم ولی هیچوقت به ایران برنگشتم  

بچه ها باورتون نمیشه!  برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.

ولی چقد همه چی خوب پیش میرفت،کلا شخصیت داستان آدمِ خوش شانسی بود....

🌸اِلٰهْی وَ رَبّی مَن لی غَیْرُکْ🌸 خیلی حرفا داشتم واسه گفتن،واسه نوشتن ولیییی حیف،امان از دست نینی یار😡 این کاربری دست ۴۰ نفره⬅️ یک:منِ دیوانه یِ عصبی🤬 دو: منِ مهربونو دلسوز☺️ سه:منِ نگرانِ استرسی😬 چهار:منِ شوخو خنده رو🤭 پنج:منِ خسته و بیحال😮‍💨 و...🙄🤔🤨  ✅پس اگه تو یه تاپیکی یچی گفتم،تو یه تاپیکِ دیگه یچی دیگه،سعی نکن مُچمو بگیری😏این منم فقط گاهی وقتا بسته به شرایط جویِ تاپیک مودم عوض میشه.همین😘
میخوای رمان بنویسی؟

این فق یه داستان کوتاهه که خواستم ببینم چقد بازتاب مثبت داره درکل و اصلا شکل نوشتن رمان نیست چون به زمان حال نوشتم و خیلی خلاصه است و‌ا خیلی جزعیات صرف نظر کردم و یجورایی هم خیلی خامه و کار داره کل داستان   ولی خب انگار نینی سایتیها موضوعات طلاق اختلاف با شوهر و خانواده شوهر و این چیزا براشون جذاب تره 😕☺

این فق یه داستان کوتاهه که خواستم ببینم چقد بازتاب مثبت داره درکل و اصلا شکل نوشتن رمان نیست چون به ...

خوبه کلیاتش

ولی جزئیات که وارد بشه ممکنه تغیر کنه

معمار و طراح داخلی ، مدرس. طراح مد و لباس.

این فق یه داستان کوتاهه که خواستم ببینم چقد بازتاب مثبت داره درکل و اصلا شکل نوشتن رمان نیست چون به ...

لطفا اگه میشه حستونا به رمان منم بگین

معمار و طراح داخلی ، مدرس. طراح مد و لباس.

ولی چقد همه چی خوب پیش میرفت،کلا شخصیت داستان آدمِ خوش شانسی بود....

کجا خوش شانسه 

من خودم بعد تموم کردنش حس بدی بهم دس داد 

تو سن جونی دچار بی اعتمادی میشه و طلاق میگیره شوهرش بهش خیانت میکنه تو نوجونی یه تجربه عشق ناکام داشته دوره دانشگاهش کلی خرابکاری داشته 

و کلی سابقه خودکشی و افسردگی و مشکلات. خانوادگی 

و بعدم دستو پنجه نرم کردن با بزرگ کردن یه بچه و تربیتش بعدشم که بالا رفتن سن و افسردگی خیلی از ادمای پیر که منزوی میشن 

درواقع نکات مثبت داستان خیلی کمتر از منفی هستش ولی چون با ابو تاب و احساسی نگفتم چیز خاصی بنظر نمیان 

یچیزیم یادم رفت 

طرد شدن از سوی خانواده و دوست و اشنا  اخه اینا کجاش خوش شانسیه درسته چیزی که نوشتم کامل نبود اخه خلاصه نبود نمیتونستم همه جزعیاتو جا بدم توش  

خوبه کلیاتشولی جزئیات که وارد بشه ممکنه تغیر کنه

دقیقا منظور منم همینه تو نینی سایت که نمیشه رمان نوشت  تازه کلی سعی کردم خلاصه اش کنم 

و‌خیلی جاهاشو که تایپ کرده بودم پاک کردم تا طولانی نشه و خواننده از خوندنش خسته نشه  

رمان شمارو کجا میتونم بخونم 

دقیقا منظور منم همینه تو نینی سایت که نمیشه رمان نوشت تازه کلی سعی کردم خلاصه اش کنم و‌خیلی جاهاشو ...

تاپیک زدم

نه اینجا نمیخونند 

منم واسه اینجا نمیزنم 

فقط چون تجربه ندارم نظر خواهی کردم ، چند پارت نوشتم ،یه دوسه تایی از پارت هاشو‌گذاشتم

که گفتند یکسری ایراداتشو


معمار و طراح داخلی ، مدرس. طراح مد و لباس.

کیشه رمان منم بخونید ببینم چه حسی میگیرین از این قلم

خوب بود،خسته نباشید...ولی جا داره بهتر بشه من جای شما بودم چندتا رمان معروفو پرفروشو میخوندم تا نوع نگارشو تصویرسازیم قوی تر بشه...میدونی اگه من مثلا ۱۶-۱۷ سالم بود قطعا عاشق رمانت میشدم ولی تو ۳۰ سالگی دلم یه رمان جذابتر میخواد... 

درکل برای شروع عالیه ولی شما تلاشتو واسه بهتر شدن همیشه داشته باش

🌸اِلٰهْی وَ رَبّی مَن لی غَیْرُکْ🌸 خیلی حرفا داشتم واسه گفتن،واسه نوشتن ولیییی حیف،امان از دست نینی یار😡 این کاربری دست ۴۰ نفره⬅️ یک:منِ دیوانه یِ عصبی🤬 دو: منِ مهربونو دلسوز☺️ سه:منِ نگرانِ استرسی😬 چهار:منِ شوخو خنده رو🤭 پنج:منِ خسته و بیحال😮‍💨 و...🙄🤔🤨  ✅پس اگه تو یه تاپیکی یچی گفتم،تو یه تاپیکِ دیگه یچی دیگه،سعی نکن مُچمو بگیری😏این منم فقط گاهی وقتا بسته به شرایط جویِ تاپیک مودم عوض میشه.همین😘
کجا خوش شانسه من خودم بعد تموم کردنش حس بدی بهم دس داد تو سن جونی دچار بی اعتمادی میشه و طلاق میگیره ...

آخه اگه من بودم بعد طلاق قطعا یه گوشه کز میکردمو تا مدتها در افسردگی بسر میبردم،تو بهترین حالتم اگه پا میشدم یه کاری دستو پا میکردم تا آخر عمر یه حقوق ناچیز داشتمو فقط روزامو میگذروندم....ولی شخصیت داستان با وجود سختیای زندگی که همه دارن خوب سرپا موندو پیشرفت کرد

🌸اِلٰهْی وَ رَبّی مَن لی غَیْرُکْ🌸 خیلی حرفا داشتم واسه گفتن،واسه نوشتن ولیییی حیف،امان از دست نینی یار😡 این کاربری دست ۴۰ نفره⬅️ یک:منِ دیوانه یِ عصبی🤬 دو: منِ مهربونو دلسوز☺️ سه:منِ نگرانِ استرسی😬 چهار:منِ شوخو خنده رو🤭 پنج:منِ خسته و بیحال😮‍💨 و...🙄🤔🤨  ✅پس اگه تو یه تاپیکی یچی گفتم،تو یه تاپیکِ دیگه یچی دیگه،سعی نکن مُچمو بگیری😏این منم فقط گاهی وقتا بسته به شرایط جویِ تاپیک مودم عوض میشه.همین😘
خوب بود،خسته نباشید...ولی جا داره بهتر بشه من جای شما بودم چندتا رمان معروفو پرفروشو میخوندم تا نوع ...

خیلی ممنون که وقت گذاشتین🌷

معمار و طراح داخلی ، مدرس. طراح مد و لباس.

2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز