روستایی گاو شیرده داشت سحرگهان چون از خانه بیرون خواستی شد نزد گاو رفتی و قدری از شیر وی بدوشیدی به بازار بردی و بفروختی و بهای آن به توتونچی دادی و در چپق نهادی و دود کردی تا شام (خرج اتینا)
چون وقت چاشت در رسیدی زن از خواب برخاستی و نان پخته نکرده و دوشاب نساخته نزدیک گاو رفتی و قدری از شیر بدوشیدی و به بازار بردی و بفروختی و بهای آن به بقال و نانوا دادی و نان و دوشاب بستدی و به خانه آوردی و فرزندان را گفتی بخورید از این نان و دوشاب(خرج سفره) و مادر فدای شما باد (وفدای آن گاو که شما را چنان بپرورید)
و آن اصغری چون نان و دوشاب خوردی و به مدرسه رفتی سنگی بپراندی و شیشه را بشکستی و آقای مدیر وی را گفتی: در حال تاوان بیاور و گرنه تو را از مدرسه اخراج کنم. اصغری دزدیده نزد گاو رفتی و قدری بدوشیدی و پنهان به بازار بردی و بفروختی و تاوان شیشه بدادی. (بودجه محرمانه)
نیمروز اکبری از صحرا باز آمدی گرسنه. نزد گاو رفتی بدوشیدی و بفروختی و ساندویچ سوسیس خوردی با نوشابه و پفک نمکی (هزینه تفریحات سالم)
عصرگاهان آن همسایه بیامدی و دیگدان بیاوردی که بچه مریض است و شمه ای دوشیدی و ببردی (وام بلاعوض)
شبانگه، روستایی به خانه آمدی خسته چای ناخورده نزد گاو رفتی و بدوشیدی و بفروختی و بهای آن به قهوه چی دادی و چای بستدی و بخوردی
گاو گفت: من روزی ده نوبت تو را شیر می دهم، تو روزی یک نوبت مرا غذا ده!!!
گفت: ندهم
گفت: که آخر این نه چاه نفت است.
گفت: درنگر که مرا نان خور بی شمار است و هزینه بسیار و مرا ممکن نباشد که از شیر تو در گذرم و بهره نبرم و همچنان می دوشید تا خشک شد
پس پیش انداخت و به قصاب برد و بفروخت که این ضایع است و تیمار را نشاید.