خیلی هم خانواده با ابرو اعتباری هستن و خیلی هم حساس و باباش با همسر من خیلی دوستن بعد چند روز قبل دمعصر بود من از باشگاه برمیگشتم با همسرم بودم یهویی دیدیم یک پسره از در خونه ما اومد بیرون
چون خونموناپارتمانیه فک کردیم اول از همسایه هاس بعد دست از قضا پسررو همسرم شناخت و گفت که نه این از همسایه ها نیست منم باورم نمیشد اخه بعد رفت در بالای پشت بوممونو نگاه کرده دیده بله در انجا هم بازه از جاییم که از پشتبوم خونشون دیده میشه دیده دختره هم توی اتاق طبقه بالاشون بوده که راه داره به پوشت بام ما و راحت اومده اینور از در خانه ما امده رفته😑
بعد اینم بگم که یک دفعه دیگم همسرم تو بازار باهم دیدتشون
خلاصه هیچی دیگههم اومدیم خونمون پسره به همسرم پیام داده که .. اقا ببخشید بخدا کاری نکردیمو میخواستم برم سربازی میخواستم ببینمشو اینااا بعد شوهرمم به پسره گفته تو خجالت نمیکشی و ی عالمه از این حرفا
حالا از همه بذتر که از خونه ما اومده رفته و وارد حریممون شده من از صب تا شب تنهام میترسم دیگه واقعااا
حالا من که به همسرم میگم بیخیال اینام جوونن دیگه پیش میاد طفلکا گناه دارن اما خب همسرممیگه این باباش اخه خیلی حساسه میگه بگمبه مادرش که از این بدتر نشه گناه داره حیفه دخترس برای این پسره در پیت
موندیم
به نظرتون بگیم حالا به مادرش یا نه