سلام بچها.
یه مهمونی با خانواده همسرم و خواهر و برادر هاش دعوت بودیم خونه جاری و برادر شوهرم...
به تازگی یکی از بستگان همسرم استخدامی قبول شد.
شغل همسرم خوبه و درآمد خوبی هم داره و شکر خدا زندگیمون خیلی خوبه اما هنوز همسرم میل به بچه دار شدن نداره و منم کاملا معتقدم باید با میل کمال و تمام دو طرف باشه فرایند بچه دار شدن.
اون شب تو مهمونی مادر شوهرم رو زد به شوهرم که تو کم رو خجالتی هستی و حقتو از کارخونه نمیتونی بگیری چرا مثل فلانی آزمون نمیدی ک استخدام بشی و فلان لابد بخاطر مسائل اقتصادی بچه نمیارین...همسرم اونجا سکوت کرد و هیچی نگفت خودشو با گوشی سرگرم کرد تا با سکوت تو دهنی بزنه.
فرداشب دوباره یه مهمونی دیگ دعوت بودیم و از تاثیر حرفاشون باهاشون مثل سابق نبودم و میخاستم متوجهشون کنم...ازم پرسیدن چته...
مودبانه گفتن بابت حرف هاتون خیلی دلگیر و ناراحت شدم گفتم همسرمو تحقیر کردین پیش من خجالتم دادین بابت شرایط اقتصادی و کلی مسائل دیگ...
که با اشک من همراه شد.
خواهر همسرم گفت از نگرانی و تحت فشار بودن آدمای اطرافمون پرسیدن ک میگن چرا اینا بچه دار نمیشن که اونم زد زیر گریه...
بخاطر این گریه ها همسرم الان دو روزه باهام قهره و حرف نمیزنه بخاطر حمایت کردن ازش ازم ناراحته هیچ حرفی هم نزدیم و شرایط روحی خیلی بدی دارم.
فردا اون شب همسرم با پسرخاله هاش ک متاهل هستن بدون من رفته پیک نیک🥴به خانومای پسرخاله هاش گفته خانومم سرماخورده نیومده😢خیلی حرمت منو شکست.
جالب این جاست زندگی عاشقانه ای داشتیم تا قبل از اون مهمونی لعنتی...