خیلی خیلی حس بدی بود داشت می‌رقصید هرازگاهی نگام میکرد ط شلوغی دنبالم میگشت و زود نگاهشو برمیداشت از ورودی تالار ک اومدیم دست نو دست شوهرم بودم حس کردم سنگینی نگاه به نفرو برگشتم دیدم اینه تا وقتی رد بشع و بره قلبم داشت میترکید 🥺🥺🥺🥺
بابا خب چرا میرین
اون اگه عشق بود میگرفتت ، مگه اینکه طایفتون تهدید جانیش کرده باشن و تو رو بهش نداده باشن
تو شوهر داریا انگار حواست نیست؟
انشالا برای هیچکس پیش نیاد
تو هم آروم باش میگذره
منم این حس تجربه کردم ولی اون ازدواج کرده و من مجردم ،فامیلیم و تو بعضی مراسما مجبورم ببینمش و یادآوری میشه برام
🥺بعدش چی شد؟همسرتو دوست داری؟ زندگیت خوبه
اسم رو کارتت دعوتو نخوندی؟
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز