امروز عصر قراره برام مهمون بیاد بعد زنگ زده میگه میخام سگمم بیارم منم رو دروایسی دارم باهاش هیچی نگفتم فقط خندیدم هم خودم هم شوهرم متنفریم تو خونه حیوون راه بدیم حتی شوهرم نمیزاره برا بچهام جوجه رنگی بخرم چون خیلی دوس دارن .میگه کثیف کاری میکنن بو میده و اینا اگه شوهرمم بفهمه طرف میخواد سگشو هم بیاره قشقرق ب پا میکنه موندم چ خاکی بریزم توسرم خونمونم حیاط نداره ک بگم سگشو بزاره تو حیاط میگه تنها بزارمش میترسه بچم😐ب من چ خوب مگه من ضامن سگ توهم هستم ک میترسه یا نه!!!!انقدر ببخشید طرف بیشعوره نمیگه شاید اینا تواون خونه نماز میخونن و نجس پاکی حالیشونه نباید ببرم سگمو شاید طرف خوشش نیاد دوس نداشته باشه حیوون تو خونش باشه انگاری ماهم مجبوریم بوی سگ و ببخشید گ ه سگ طرفو تحمل کنیم همه اینا کنار بخاطر بچهام میترسم خدایی نکرده یدونه موی سگ حواسشون نباشه بخورن بعد اون سگ میاد جواب بده😐😐😐
لطفا هرجا میرین حیوون خونگیاتونو دنبال خودتون نکشونین بیارین خونه ملت شاید یکی وسواس داشته باشه دوس نداشته باشه حیوون تو خونش راه بده ملت ک مجبور نیستن سگ شمارو تحمل کنن خودتون مجبورین😐😐😐😐