بعد از مدتها اومدم تو کاربریت ناراحت شدم از این اتفاق
ولی تعجب میکنم چرا این حرفو میزنی
تو تمام کارهای ممکن برای نابودی یه رابطه رو انجام دادی
بعد میگی یهوووو اونم بی دلییییل شوهرت جادو شده و میخوای بری پیش دعا نویس
مطمعنی باسوادی؟؟؟
تو نیازهای شوهرتو همیشه نادیده میگرفتی به جاش به گوشت و مرغ مادر سمی ت و مسخره بازیاش میچسبیدی و همیشه اونو اولویت قرار میدادی
اون همه پدر و بردارت به شوهرت توهین کردن ولی حاضر نبودی بخاطر رابطه ت با خونواده ی سمی ت قطع ارتباط کنی
با اینکه نیاز مالی نداشتی و پدرمادرشوهرت تامینت میکردن ولی هی رفتی سرکارمیتونستی نری چون نیازی نداشتی و همیشه خسته و کوفته بودی و انرژی برای شوهرت نداشتی
شوهرت یه زن شاد میخواست که باهاش با خوشبختی زندگی کنه ولی با این که میدونستی افسرده ای زیاد به اندازه کافی برای شکست افسردگیت تلاش نکردی
یا اینکه عوض اینکه از زندگیالانت لذت ببری هی چسبیدی به گذشته ی شوهرت. حتی پاک ترین ادما تو گذشتشون یه شیطنتی داشتن ولی مگه تو ول میکردی؟
شوهرت سنگ نیست اونم آدمه هر کی بود کم میاورد
فکر کردی چون خدا یه لطفی بهت کرده و تو رو تو از اون شرایط به این شرایط آورده دیگه تا ابد همین شکلیه؟
قبول کن ناشکر بودی
این اتفاق باید میفتاد که یه تلنگر باشه برات تا به خودت بیای و جبران کنی اشتباهات گذشتت رو
ولی ماشالللللاه مثل همیشه بدترین راه حل ممکن رو انتخاب میکنی و میری پیش دعانویس
واقعا باعث افتخاری
چقدر خوب که نی نی سایت هست و فهمیدم که مردم راست میگن که دکترای مملکلتمون هیچی حالیشون نیست
با اینکه واقعا حرص دراری ولی برات دعا میکنم مشکلت حل بشه و خوشبخت بشی