زده شدم روحم خسته شده از شوهرم از خانوادش از زندگیم دلیلشم رفتارهای خودشونه از بس پرو هستن از بس از هیچی خجالت نمیکشن از اولش بگم من وقتی عقد کردم با این آقا دوماه بعد من خونشون و کوبیدن از نو بسازن همه وقتشون همه پولشون و گزاشتن اونجا مثلا تو مراسمات عید اینا از من انتظار داشتن درک کنم و چیزی نیارن ولی من از مجردی آرزوم بود مثلا شب یلدا برا عروس هدیه اینا میارن گفتم نه من دلم میخواد با هزار منت یه چیزایی آوردن بعد مامانش به من میگف والا آدم با این چیزا خوشبخت نمیشه منظورش این بود از ما نخواه میخواستم سرویس طلا بخرم هر وقت گفتم گفتن ما حرف نزدیم که طلا بخریم به شوهرم گفتم مگه حرف میزنن به زور قایمکی شوهرم یدونه سرویس 17گرمی خرید بعدا فهمیدن گفتن چرا خریدی براش به ما قرض میدادی لازم داریم تو ساخت خونه اونم وام برداشت برامخرید
هستین بقیشو بگم دلم داره می ترکه🥺🥺🥺🥺🥺😔😔😔