2777
2789

من با خانواده شوهرم تو ی ساختمونیم خونه برادر شوهرم واحد بالایی ماست و خونه مادر شوهر واحد پایینی خانواده شوهرم از اول احترام منو نداشتن و من از شوهزم دلخورم ک پشتم نبوده و الان من اصلا باهشون رفت امد نمیکنم ولی شوهرم میره و میگه برام اهمیت نداره این حرف اگه خوشت ازشون نمیاد نرو پیششون ولی خودش میره و اونا هم بیشتر محبت بهش میکنن و اصلا منو ادم حساب نمیکنن تو اون خونه تا یک سال دیگه هم خونمون جدا نمیشه با شوهرم درد دل میکنم میگه برو پیششون بگو مشکلتون چیه ولی وقتی من اینقدر براشون خوب بودم ولی دوسم نداشتن و همیشه رفتارشون مثل کلفت بود باهام منم دوس ندارم گدایی محبت کنم ولی خیلی اذیتم تو این خونه از نظر روحی دلم میخواد برم جایی ک نبینمشون ولی دبم میخواد شوهرم بگه تا زمانی با زن من خوب نیستید منم نمیام خونتون ولی شوهرم اینجوری نیست

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

زهی خیال باطل. ما خودمونو فقط داریم داغون میکنیم اونا خانوادشون رو به خاطر ما رها نمیکنن  باور کنی یا نه اولویت اونا هستن  ما فقط یه ابزاریم  البته منظورم همه نیستن دعوا راه نندازین

اسمم نظر همسرمه

سلام تنها پیشنهادی میتونم بدم اینه که شما نمیتونید همسرتون تغییر بدید پس اینقدر خودتون اذیت نکنید  ... و اینکه این کارش دلیل نمیشه شمارو دوست نداشته باشه ..شما تنها کاری میتونی انجام بدی بیخیال این موضوع بشی ..به خودت برسی و خودت ارتقا بدی ..سخته هااا ولی شدنیه 

هیچ وقت توقع نکن همسرت بخاطر شما با خانوادش قهر یا قطع رفت ‌آمد کنه ،…عقده ای میشه و بعدها عقده اش رو سر خودت خالی میکنه حتی اگه حق با تو باشه


اگه یکساله دیگه اونجا هستی که زیاد نیست ، صبر کن 

به شوهرتم اصلا اعتراض نکن

اونا خانوادشن. هویتش هستن. اصلا نمیشه جداشن. ببین همسر ادم همین امشب میتونه تبدیل به یه غریبه بشه ولی همخون ادم هیچوقت ریشه ش قطع نمیشه. همین که شما رو درک میکنه و ازاد گذاشته نشون میده عاقل و فهمیده هست

آدم وقتی جوان است به پیری جور دیگری فکر می‌کند. فکر می‌کند پیری یک حالت عجیب و غریبی است که به اندازه‌ی صدها کیلومتر و صدها سال از آدم دور است. اما وقتی به آن می‌رسد می‌بیند هنوز همان دخترک پانزده ساله است که موهایش سفید شده، دور چشم‌هایش چین افتاده، پاهایش ضعف می‌رود و دیگر نمی‌تواند پله‌ها را سه تا یکی کند. و از همه بدتر بار خاطره‌هاست که روی دوش آدم سنگینی می‌کند.».   از کتاب چهل سالگی ناهید طباطبائی
2810
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

خب ميگفتين

saba_j7884 | 19 ثانیه پیش
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز