بچها مدت زیادی بود دنبال کار بودم هر دری میزدم پیدا نمیشد متاسفانه میرفتم مصاحبه میکردم ولی جور نمیشد الان تو جیب لباسم پره از کارت اونجا هایی که رفته بودم
دیگ قید کار و زده بودم که یه عصری با مامانم رفتیم بیرون رفتیم ساعت خریدیم موقع برگشت یکی از اشناهامون و دیدیم تو اون مسیر که دیدن مون کاملا اتفاقی بود یهو عروس اون خانم بدون مقدمه یهو گفت فلان جا نیرو میخواد میری منم گفتم آره
بعد دیگه رفتم و خداروشکر کارم و پیدا کردم با موقعیت بهتر از اون کارا که دنبالش بوذم🫠
میگم یعنی همه چی یه تایمی داره اگه نمیشه قصه نخور به موقعش بهترینش برات اتفاق میافته گفتم براتون تعریف کنم
همین دیگه🤍