مادرش گفت برن صحبت کنن من بهم برخورد یذره ک شیرینی نیاوردن من ب مادرم گفتم نه صحبت نکنیم مادرم گفت ک رسم ما اینه اول پسر دختر همو ببینن بعد صحبت میکنن واقعا هم رسم ما اینه
بعد پسره میوه اش پوست کنده بود تا گفت مامانم این گفت نخورد ب مامانش گفت بریم
من گفتم اینا دیگ نمیان ک دیدم یک ساعت پیش زنگ زدن
در کل میگم که عروسه که در نهایت باید پسند کنه
چون گفتی مگه عروس کالاس که پسندش کنن
کالا وقتی پسند کنن میخرنش
اون کالام زبون نداره بگه من ازخریدار خوشم نمیاد
اما عروس زبون داره خوشش نیاد میگه نهههههه
پس عروس کالا نیست یه ادمه با حق انتخاب
و طریقه خواستگار اومدم هم همینه عروس تو خونش بشینه خواستگار براش بیاد
مگه شما خواستگارتونو تو خیابون میبینید که تعجب کردید ازحرفم؟!
نه ببین ما مبل نداریم زمین نشستیم بعد مامان من و پسره مامان پسره به پشتی تکیه دادن من اومدم پیش مادرم و جلوتر نشستم کمی من چهره داماد میدیدم اون هم چهره من میدید
بعد مامانش گفت دخترت بیاد جلو من جلوتر رفتم بازم مادرم گفت به پسرت بگو اونم جلوتر بشینه
به پسره گفت ولی نیومد جلو
آخرشم مادرش میگه پسرم خجالت کشیده ندیده دختره اتو
خوب اگه بدرد نمیخورن باااور کن ازدواج نکنی خیلییییی بهتره تا با ادم بدرد نخور
اصلا عجله نکن برای ازدواج
درستو بخون سرکار برو تو اجتماع باش موقعیت های بهتری برات میاد
واسه ازدواج هیچوقت دیر نیست
اون ۱۴ ساله هام تنها هنرشون شوهر داری زاییدنه خودتو باهاشوم مقایسه نکن
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 ثانیه پیش
1 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز