خواهرم چند ماه پیش با یه اقایی نامزد کرد
که از اولش از ظاهر اقا خوشش نیومد (قد)
اما بزور راضیش کردیم و پشیمون هم شدیم
اقاهه خواهرای سلیطه و دخالت کنی داشت
از اون طرف خودش دل سر کار رفتن نداشت یه جورایی اسکل میزد اینو عموهامم میگفتن
مثلا میرفت کارخونه میگفت گرمه میرفت اسنپ میگفت خستم خلاصه سر جمع دو ماه هم سر یه کار نمیموند
بعدش با هزار اختلاف خواهرم و اون اقا برخوردن
جوری که نامزد سابق خواهرم وسط مجلس خواهر من
ول کرد بدون کادو رفت خونه خودشون و ابروی ما اون شب رفت که هنوزم میگنش
خواهرمم اینا رو دید پافشاری کرد که دیگه نمیخوامش و با هزار جر. بحث بهم خورد
حالا بعد چند وقت اینا اومدن گریه و زاری راه انداختن که پسرمون میفرستیم شهر بزرگ برای کار عذاب وجدان داریم شبا خواب نداریم حالمون خوب نیست تو اجی کوچیکمونی ببخش ما رو و قربوووون صدقه اجیم
شما باشید چی بهشون میگید قبول میکنید