2777
2789

بچمو بردم مهد نزدیک خونه ولی گریه کرد نرفت

بعد یک ماه بردم مهد خوب سمت بالاشهر

چون روابط اجتماعیش ضعیف بود اونحا بیشتر بهش میرسیدن

ارتباط گرفت

منم به زور پول شهریه جور کردم نصفشم چک دادم

تا آخر خرداد ثبت نام کردم

مهدشون سرویس نداره

ماهم ماشین نداریم

با اتوبوس و اسنپ و ... از پایین شهر میبرمش بالاشهر

الان مشکلم اینه با اتوبوس یک ساعت و خورده تو راهیم تا برم بخوام برگردم دوباره دو ساعت بعد برم دنبالش  رفت و برگشت میشه حدود ۵ساعت

پدرم در میاد

با اسنپ هم برم برگردم  دوباره عصر برم برگردم

میشه روزی بیشتر از دویست هزار تومن

خیلی میشه در ماه

میرم نزدیک مهد یک جا میشینم دو سه ساعت بعد دخترم برمیدارم میاییم

الان مشکلم با سرماست

امروز مردم

به خدا دندونام بهم میخورد

خیلی لباس پوشیدم ولی چند ساعت بشینی کم کم یخ میکنی

الکی تو کوجه ها راه رفتم دیدم طاقتم نمیاد یه پارک دیدم

رفتم تو دستشوییش دو ساعت سرپا واستادم

سرد بود ولی باد نمیومد

خبلی به حال خودم و بی پولیم گریه کردم

خانواده ها میان دنبال بچه هاشون با ماشینهای مدل بالا

همه پولدار

چه غلطی کردم به خدا

دلم میخواست دخترم شاد باشه ولی کم آوردم

چکار کنم

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

بنظرم واقعا داری برای دخترت میجنگی و دمت گرم

بهترین لطفو در حقش میکنی

اطراف اونجا فک کنم بتونی پاساژ پیدا کنی که بمونی داخلش

روزی سگی داشت در چمن علف می‌خورد. سگ ديگری از کنار چمن گذشت. چون اين منظره را ديد تعجب کرد و ايستاد. آخر هرگز نديده بود که سگ علف بخورد! ايستاد و با تعجب گفت: اوی ! تو کی هستی؟ چرا علف می‌خوری؟! سگی که علف می‌خورد نگاهش کرد و باد در گلو انداخت و گفت: من؟ من سگ قاسم خان هستم! سگ رهگذر پوزخندی زد و گفت: سگ حسابی! تو که علف می‌خوری؛ ديگه چرا سگ قاسم خان؟ اگر لااقل پاره استخوانی جلوت انداخته بود باز يک چيزی؛ حالا که علف می‌خوری ديگه چرا سگ قاسم خان؟ سگ خودت باش...     #زمستان بی بهار / ابراهیم یونسی

الهی 😔😔

ولی زندگی نباید سخت گرفت با مشاوره کودک صحبت میکردی راه‌کار میداد آخه اون شرایط هم ببینه بعدا ممکن عادت کنه و توقع اش بره بالا و شرایط پایین تر قبول نکنه و عصبی بشه 

شاید صبر میکردی همونجا کم کم بهتر میشد، همه بچه ها اولش چون نمیدونن چی به چیه میترسن ولی زود عادت میکنن 

یه مسجد هم نزدیک مهد هستگفتم بیام یک گوشه بشینمگفتن نه نمیشه فقط موقع نماز نیم ساعت بازهنگهبانش ۲۴سا ...

وای وای منم واسم پیش اومده خیلی بده

مسجدا نقش دکوری دارن

وای روزایی که از سرما دست و پاهام کامللل بی حس میشدن هنوزم بهش فکر میکنم میتونم حسش کنم

اونوقت یه مسجد باز نبود بری توش

#مدافع حقوق کودکان، نوجوانان، جوانان، بزرگسالان، میانسالان، مسن ها، خانم ها،آقایون 🥲

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز