نیاز ج شوهر در زمان عقد

بگو خانواده باهاش صحبت کنن حتما

عزیزم شما مقصر نیستی

ذات ادم مقابلت مشکل داره

منم عقدم ولی همسرم از خودم بیشتر برای عروسی تلاش میکنه

شما که به شناخت نسبی رسیده بودی از همسرت باید تصمیم درست میگرفتی

حالام کاری ک میکنی خیلی جدی رو موضعت بمون

این حرفت زمانی درسته که آقا فقط بخاطر رابطه ازدواج کرده نه چیز دیگه 

و خب این به نظر من یه مشکل جدی هست ! 

درضمن عروسی همچین اش دهن سوزی هم نیس

از شب عروسیه ما فقط ۲۰۰ م بدهی موند برامون

کاش سفر رفته بودیم

بخاطر شوهرم بود من اولش هم عروسی نمیخواستم

ببخشید ک میگم ولی شوهرت سواستفاده گره

والا من از اول عقدم خونه مجردی داشتم دائم پیش نامزدم بود ولی خداروشکرمسولیت پذیر بود و بعدوسال بااینکه دستش تنگ بود بساط عروسی رو بپا کرد

کلا دیگه تنها نبینش تا به خودش بیاد ک بعید میدونم

دیگه به خودت بیا و گول حرفاشو نخور 

بعدم به پدر و مادرت بگو با خانواده شوهرت صحبت کنند که باید دخترمونو عروسی کنید دیگه ما حوصله عقد طولانی و حرف و حدیث مردمو نداریم یه مدتم الکی با بابات هماهنگ بشین و به شوهرت بگو بابام اجازه نمیده بیام خونتون و میگه دیگه بایدددد عروسی کنید 

میدونی چقدر برات ضرر داره؟؟؟؟ رابطه داری دیگه ذوقی برای عروسی نداره

اگه متنفری طلاق بگیر که عذاب نکشی

مگه قبل عقد ،  بزرگترت قراره عروسی نذاشتن و وقت تعیین نکردن ؟

همسرت شما رو جدی نمیگیره ، پس باید پدر و مادرت زیر فشار بذارنش

سخت بگیر ،نمیخواد رابطه رو ب خانوادت بگی، فقط بگو نمیخوام خونمون بخوابه تا فکر کنه، خودتم خونه باباش نمون،

تو دیوار یکسره بگرد دنبال خونه، یکسره لینک خونه بفرس.

بابات جدی با باباش حرف بزنه، بگه دختر منک ایرادی نداره شما نمیبرینش، آبروم رفته، دختر نباید انقد عقد بمونه.

کاملا جدی با پسره حرف بزنین

یا خدا پدر مادر دختره چیزی نمیگن😐😐

من پسره رو میشناسم، خانواده دخترو نمیشناسم، بابلی هستن،

همه فامیلاشون همش ازشون میپرسن،

اوایل ک از خوشی نرفتن سر زندگیشون، بعدشم اجاره ها بالا رفت نشد ک برن

حداقل بدون جشن برن دیگه بعد ۶ سال چه جشنی میخواد