بچه ها من با یکی در ارتباطم وقتی اومد سمتم با اینکه خیلی ازش خوشم میومد کلی چرت و پرت گفتم ک وابسته میشیم اگه یکیمون بخاد ازدواج کنه چی( میخاستم ببینم قصدش ازدواج هست یان) و ازونجایی هم ک من جداشدم و اون مجرده(پنج سالم ازم بزرگتره اما من یه زن شاغل مستقلم قیافمم خدارو شکر خوبه.اونم شرایطش خوبه) دقیقا نمیدونستم قصدش چیه
اما اون گفتش اشکال نداره توافق میکنیم اگه یکیمون خاست ازدواج کنه اون یکی اعتراض نکنه و قطع ارتباط کنیم گفتم باشه
الان بعد از گذشت چندماه خیییلی ابراز عشق میکنه خودمم خیلی دوسش دارم ولی بازم قول و قراری باهم نذاشتیم و من همش گفتم نمیخام ازدواج کنم با کسی
دیشب بهش گفتم اگه ازدواج کنی منو دعوت میکنی گفت اره گفتم من نمیام ک😑 گفت چرا نیای؟!(فامیلیم ، فامیل دور و مراسمای همدیگرو میریم معمولا)بعد گفتم من ازدواج کنم تو میای عروسیم گفت اره چرا نیام
من خیلی بهم برخورد ک انقد بی احساس و راحت میگه میام .قهر کردم باهاش.بهشم گفتمو باهاش سرسنگین شدم گفتم ینی ناراحت نمیشی من عروس شم تو عروسیمم شرکت میکنی همش مسخره بازی درمیاورد میگف دیوونه شدی چ سوالایی میپرسی.خلاصه از بس ک رابطمون گرمه فک میکردم براش سخت باشه ازدواج کنم و حتی موردایی ک برام میومد بخاطر این رد میکردم اما اینجوری گف
شما جای من بودین چیکار میکردین.اینم بگم اگه قصدش ازدواج هم بود بامن، من مشخص نیست قبول میکردم یانه اما الان بهم برخورده