ببین بابام سر خاستگارم و اینا
با من دعوای بدی کرده جوری که میگه تو دختر من نیستیو فلان
از اونطرف امشب اینو فهمیدم
نمیخام مامانم بدونه اینبار بدونه دیگه هیچی درست نمیشه
میخام خودم با کمک طرفم اون زن و بترسونم
تهدید کنم ابروشو میبرم
فقط بره نمیخامم بابامم بدونه اینا از سمت ماست
که اکر زنه بهش حرفی بزنه دیگه روی همه چیز باز میشه
میخام ناشناس باشه
بترسه و فق بره
توبهم بگو چی کنم من دارم روانی میشم
یه نفرو که زن باشه بفرس بهش بگه از همه چیت خبر دارم با کیا هستی عقب نکشی به شوهرت همه چیو میگم به فامیلاتم میگم
جوری وانمود کنه انگاری کلی سند مدرک داره ازش و عکس و فیلم و...بگه میبرم بین فامیلات پخش میکنم
بعد جوری وانمود کنه که عاشق باباته و میخواد اون عفریته از بابات دور بشه تا خودش برسه بهش مثلا
اره میخام همونکارو کنم
پدرم بقهمه فکر میکنه مادرم اینکارو کرده و روی همه چیز باز میشه
تو خونمون بلوا میشه من میدونم
میخام یه نفر قابل اعتماد بگم که اصلا نفهمه از طرف ماعه
بنظرت با تهدید اون فرد و ابروریزی میزاره بره این زنه
تحت هیچ شرایط بابام نباید بدونه
من نفهمیدم چی شده دقیقا
خدا نگذره از سر هر چی جک و جینده آویزون خونه خراب کنه
من متوجه خیانت یکی از ادمای نزدیک خودم به همسرش شدم
واقعا داشتم سکته میکردم و کلی مدرک ازش جمع کردم اول به صورت ناشناس به خوبی به خودش گفتم دست بردار از اینکار و زندگیتو خراب نکن گوش نداد و به مسخره گرفت تهدیدش کردم بازم به مسخره گرفت با این که ترسیده بود در نهایت به همسرش به صورت ناشناس اطلاع دادم و متاسفانه همسرش نمیخواست باور کنه بس که عاشقش بود بهش تلنگر زدم که جلوشو بگیر تا زندگیتون نابود نشده وگرنه مجبور میشم این مدارکی که دارم رو برسونم به دست پدر و مادراتون اون وقت اونا تصمیم میگیرن چیکار کنن و چجوری جلوشو بگیرن اینجا بود که شوهره به خودش اومد و زنشو محدود تر کرد
زنش هم به بهونه اینکه این هرکی بوده میخواسته زندگی مارو بهم بزنه و دروغ گفته بهت قضیه رو جمع کرد این برای من مهم بود که زنه به خودش اومد و دست برداشت از کارش
الانم خداروشکر بچه اشون ۶ ماهشه
