عآره دقیقا من دیگ خیلیا بهم میگن اشتباه کردی کار نداره آدم دلسرد میکنن🥲💔 ولی خب من همینم ب سختی ب دست آوردم
میگن از مامایی بازار کارش بهتره والا بخدا اینجوری باشه هیچ نباید بره این رشته ها
اجی گلم ی چیزی بگم بهت میگم من هیلی خیلی وابسته مادرم بودم همیشه این آدم این مادر مانع مرگم بود یادتونه ک الان ک میخوام رهاش کنم برم دانشگاه غصه ام شده🥺🥺 چ کنم بهمن باید برم
خدایا شکرت که سال بعد این موقع یه خانم معلم شدم😃
خدایا شکرت که تمام تلاشام نتیحه میده
خدایا شکرت که با وجود تمام خستگی و ناامیدی هایی که برام پیش میاد بازم تلاش میکنم
خدایا شکدت که درصدام افتضاح نیس😄😍
خدایا شکرت که معدل دو سال بالای ۱۹ بوده و این سالم عالی تر خواهد شد😃😎😃😍
خدایا شکرت که سال بعد یه اخیش از ته دل میکشم😃😃
خدایا شکرت بابت وجود عزیزانم
خدایا شکرت برای تمام داده ونداده هات
که داده هات نعمتن
و
نداده هات حکمتن🥰
اره... اگه بدونی وابستگی من چقد شدید بود.. دل دل میکردم انصراف بدم. 19سالم بود.. اولین باری بود ک دور میشدم از خونه و خونوادم... روزای اول کارم گریه بود... روزی حدقل 5بار مامانم زنگ میزد ب خوابگاه.. چون گوشی نداشتم.. سال 85بود.. روزی هم من 5بار از کیوسک خوابگاه و دانشگاه زنگ میزدم... چون نوبت گیرم نمیومد و الا دوس داشتم همش تلفن کارتی دست خودم باشه
کم کم سرگرم درسا شدم... دیدم دوستام ک همسنم هستن ب اندازه من بیقرار نیستن... و وقتمم داره با تلفن و گریه هدر میره. بیشتر رو درسام تمرکز کردم... انقدم خسته دانشگاه بودم ک وقتم پر میشد... کم کم وابستگیم کم شد... در حدی مستقل شده بودم ک زندگیم تو خوابگاه و دانشگاه ریتم خوبی گرفته بود... انگار تازه داشتم بزرگ میشدم.. جالبه نه دوس پسر داشتم ک سرگرم شم نه گوشی... گاهی وقتا مجله ای میخریدم.. هم اتاقیام ترمای بعدش هم عقیده بودن باهام.. چون معمولا ترم اول هم اتاقیات شانسی هستن... ترمای بعد جابجایی داری و هم فکرا، هم اتاقی میشد
بهترین روزام شدن روزای خوابگاه.. کلی باتجربه شدم.. ارشدمم خوابگاهی بودم.. خوش گذشت.. برا دکترام شهر خودم رو انتخاب کردم... چون متاهل بودم.. نمیتونستم خوابگاهی بشم
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
10 ثانیه پیش
10 ثانیه پیش
14 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز