اگر داستان قبل از زندگی شهید ابراهیم هادی رو نخوندی توصیه می کنم حتما نگاه بندازید تاپیک قبل رو.
این هم دومین داستان از زندگیشون که میگذارم(از کتاب سلام بر ابراهیم)
قبلش فقط ماجرای انتخاب نام کتاب رو از زبان نویسنده میگذارم براتون که خیلی جالب هست.
وقتــي تصميم گرفتيم کاري در مورد آقا ابراهيــم انجام دهيم، تمام تالش
خودمان را انجام داديم تا با كمك خدا بهترين کار انجام گيرد.
هرچند ميدانيم اين مجموعه قطرهاي از درياي كماالت و بزرگواريهاي
آقا ابراهيم را نيز ترسيم نكرده.
اما در ابتدا از خدا تشــكر كردم. چون مرا با اين بنده پاك وخالص خودش
آشنا نمود.
همچنين خدا را شكر كردم كه براي اين كار انتخابم نمود. من در اين مدت
تغييرات عجيبي را در زندگي خودم حس كردم!
نزديك به دو ســال تالش، شــصت مصاحبه، چندين سفر كاري وچندين
بار تنظيم متن و... انجام شــد. دوست داشتم نام مناسبي كه با روحيات ابراهيم
هماهنگ باشد براي کتاب پيدا کنم.
حاج حسين را ديدم. پرســيدم: چه نامي براي اين كتاب پيشنهاد ميكنيد؟
ايشان گفتند: اذان. چون بســياري از بچههاي جنگ، ابراهيم را به اذانهايش
ميشناختند، به آن اذانهاي عجيبش!
يكي ديگر از بچهها جمله شهيد ابراهيم حسامي را گفت: شهيد حسامي به
ابراهيم ميگفت: عارف پهلوان.
اما در ذهن خودم نام مجموعه را »معجزه اذان« انتخاب كردم.