ما بعِ دانشگاهمون دیوار ب دیوار مهد بود
ی مادری دو قلو داشت
یکیشون ب شدت وابسته بود
از ۸ صب ک بچه رو میزاشت تا ۱۰ صب عربده میزدااااا
عربدههههه
بعد از شدت گریه و هق هق میخوابیده
اینم انگار ن انگار هر روز میرف و می اومد براشم اصلا مهم نبود بچش
ما صداشو میشنیدیم دلمون کباب میشد .روز اول فک کردیم بچه چیزیش شده اونطوری عربده میزنه استادمون بعد ی ساعت دید همچنان گریه میکنه
یکی و فرستاد گف تروخدا ببینید چیشده بچه اینطوری گریه نمیکنه ک😑