پس از مدتها مینویسم ؛ این بار جلوی آینه . دقیقههاست زل زده م به تخم چشمام ....
یه بابایی داشتیم میگفت نویسندهها یه تختشون کمه؛ بعد به ما بر نخورد؛ نمیدونم چرا از اینکه یه تختم کم باشه راضی بودم...! میگم نکنه شاید تخته های اونا زیادی ان ..!
من شبا ، توی نور ، کم به آینه که نگاه میکنم، خیلی خوشگلتر میشم. نور زیادی عیب و ایرادا رو برجسته میکنه، چرا تو نور کم حرکت نکنیم ؟ چرا کم بینا نباشیم؟ چرا همه نور زیاد و دوست دارن ؟ چرا این همه پابند روشنایی هستن؟ تاریکی ....تاریکی مقدس است. تو تاریکی من زل میزنم به زیبایی، زیبایی رو لمس میکنم.
بابام به مامانم همیشه میگه: خانوم جان! غذا کم بار بزار، اگه یه چیزی کم باشه، بچهها با اشتها میخورن . اگه یه چیزی کم باشه، خوشمزهتر میشه .
الان همه دنبال چیزهای زیادین؛ نور زیادی، فضای زیادی، خوشگلی زیادی، هر چیزی زیادیش زشتیه ....