2777
2789

بچم شش سالشع نصف شب اومد رو تختم گف تشنمه یهو بیدار شدم گفتم تو کیی 

با چشاش زل زد بهم دوباره گفت تشنمه مامان 

داشتم فکر میکردم چرا بهم میگه مامان رفتم با گیجی اب اوردم بعد نشستم اون اب میخوره من میگم بچع به این خوشگلی چجوری مال منه یعنی این تو شکم من بوده همش لمسش میکردم بچمم دید توهم زدم بغلم کرد باهم خوابیدیم 

من چمه چرا حافظم چند دقیقع بعد بیداری وجود نداره

zendegi_jawaherپیج اینستا داستان زندگی جواهر دختری که تو دهه شصت با مرد وحشی ازدواج میکنه با وجود علاقه به همسایشون اونو به عقد مردی چند برابر سنش در میارن و تو سن چهارده سالگی مجبور به ازدواجش میکنن چون پدر مادرش فوت شده بودن و زنداداشش فقط میخواست ازش خلاص بشه داستان قشنگیه امیدوارم بخونید و لذت ببرید

فراموشی کوتاه مدت داری حتما 

مثل شیشه باش هرکی شکستت بِبُرش 🤞🏻🤙🏻💁🏻‍♀️                     ماها که بابامون پولدار نبوده یه چیزی رو خوب یاد گرفتیم ،،،، اینکه خیلی راحت قید چیزایی که دوس داریمو می‌زنیم ، پس یه لطفی در حقمون بکن سلطان ، اگه دوسمون داری           زیاد ناز نکن ......                                                                      💫 من یه اسفندی ام 🌨️ مغرور ، جذاب ، لجباز 💫 

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

طفلکی بچهمن به جای اون ترسیدم😅

براش مهم نبود😂ی جوری طلبکار نگام میکرد

zendegi_jawaherپیج اینستا داستان زندگی جواهر دختری که تو دهه شصت با مرد وحشی ازدواج میکنه با وجود علاقه به همسایشون اونو به عقد مردی چند برابر سنش در میارن و تو سن چهارده سالگی مجبور به ازدواجش میکنن چون پدر مادرش فوت شده بودن و زنداداشش فقط میخواست ازش خلاص بشه داستان قشنگیه امیدوارم بخونید و لذت ببرید
ما میگیم طرف ویندوزش بالا نیومده😄اشکالی نداره نترس همه این روزارو بعضی وقتا تچربه کردیم

اره هر از گاهی اینطوریم بس ک خوابای عجیب غریب میبینم

zendegi_jawaherپیج اینستا داستان زندگی جواهر دختری که تو دهه شصت با مرد وحشی ازدواج میکنه با وجود علاقه به همسایشون اونو به عقد مردی چند برابر سنش در میارن و تو سن چهارده سالگی مجبور به ازدواجش میکنن چون پدر مادرش فوت شده بودن و زنداداشش فقط میخواست ازش خلاص بشه داستان قشنگیه امیدوارم بخونید و لذت ببرید

من یوقتایی که خیلی خستم صبح هم باید زود پاشم اولش که بیدار میشم در حد ده ثانیه شاید مغزم خالیه نمیفهمم چرا باید بیدار بشم یا قراره چکاری انجام بدم

نگرانی برای چه ؟شاید هرگز پیش نیاید
من یوقتایی که خیلی خستم صبح هم باید زود پاشم اولش که بیدار میشم در حد ده ثانیه شاید مغزم خالیه نمیفه ...

اخه سه نصف شب وسط خواب یهو ب زور بیدارت کنن همین میشه🥲

zendegi_jawaherپیج اینستا داستان زندگی جواهر دختری که تو دهه شصت با مرد وحشی ازدواج میکنه با وجود علاقه به همسایشون اونو به عقد مردی چند برابر سنش در میارن و تو سن چهارده سالگی مجبور به ازدواجش میکنن چون پدر مادرش فوت شده بودن و زنداداشش فقط میخواست ازش خلاص بشه داستان قشنگیه امیدوارم بخونید و لذت ببرید
من یوقتایی که خیلی خستم صبح هم باید زود پاشم اولش که بیدار میشم در حد ده ثانیه شاید مغزم خالیه نمیفه ...


از لحاظ روحی خیلی دلم میخواد بعد این همه سال یه روز بیدار بشم و همچین حسی بهم دست بده  همه چیو فراموش کرده باشم 

مثل شیشه باش هرکی شکستت بِبُرش 🤞🏻🤙🏻💁🏻‍♀️                     ماها که بابامون پولدار نبوده یه چیزی رو خوب یاد گرفتیم ،،،، اینکه خیلی راحت قید چیزایی که دوس داریمو می‌زنیم ، پس یه لطفی در حقمون بکن سلطان ، اگه دوسمون داری           زیاد ناز نکن ......                                                                      💫 من یه اسفندی ام 🌨️ مغرور ، جذاب ، لجباز 💫 

جراحی کرده بودم شب اول که از بیمارستان اومدم نصف شب دخترم بیدارم کرد ببرمش سرویس من که واسه نشستن باید  کمکم میکردند   نفهمیدم  چطوری سرپا شدم و تا در سرویس رفتم تازه اونجا یادم اومد شکمم بخیه خورده و از شدت درد داشتم میفتادم 

 سلام!حال همه‌ی ما خوب است ملالی نيست جز گم شدنِ گاه به گاهِ خيالی دور،که مردم به آن شادمانیِ بی‌سبب می‌گويندبا اين همه عمری اگر باقی بودطوری از کنارِ زندگی می‌گذرم که نه زانویِ آهویِ بی‌جفت بلرزد ونه اين دلِ ناماندگارِ بی‌درمان!تا يادم نرفته است بنويسم حوالیِ خوابهای ما سالِ پربارانی بودمی‌دانم هميشه حياط آنجا پر از هوای تازه‌ی باز نيامدن است اما تو لااقل، حتی هر وهله، گاهی، هر از گاهی ببين انعکاس تبسم روياشبيه شمايل شقايق نيست!راستی خبرت بدهم خواب ديده‌ام خانه‌ئی خريده‌ام بی‌پرده، بی‌پنجره، بی‌در، بی‌ديوار … هی بخند!بی‌پرده بگويمت چيزی نمانده است، من چهل ساله خواهم شدفردا را به فا💖ل نيک خواهم گرفت دارد همين لحظه يک فوج کبوتر سپيداز فرازِ کوچه‌ی ما می‌گذردباد بوی نامهای کسان من می‌دهديادت می‌آيد رفته بودیخبر از آرامش آسمان بياوری!؟نه ری‌را جان نامه‌ام بايد کوتاه باشدساده باشدبی حرفی از ابهام و آينه،از نو برايت می‌نويسم حال همه‌ی ما خوب است اما تو باور نکن           
از لحاظ روحی خیلی دلم میخواد بعد این همه سال یه روز بیدار بشم و همچین حسی بهم دست بده همه چیو فرامو ...

اصلا جالب نیست بخدا چون بعدش که همه چی فوری مث جرقه تو ذهنت هجوم میاره اعصابت بهم میریزه از این همه کاری که داری🤣

نگرانی برای چه ؟شاید هرگز پیش نیاید
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز