ببین نمیدونم شاید همسر شما خیلی بد تر از قبلنای همسر من باشه.
ولی منم کتک خوردم منم تحقیر شدم منم اجازه بیرون رفتن نداشتم میگفت نمیخوامت دوست ندارم
میگفتم بخدا من دوست دارم بچم و دوست دارم نزار بچمون بچه طلاق بشه بخاطر پسرم هرچی میگفت هیچی نمی گفتم میرفت بیرون کشیک میکشید که اگه من رفتم مامور بیاره که این بدون اجازه رفته بیرون ( اینارو بعدها بهم گفت ) ولی خیلی صبوری کردم. البته دوتا از عمو هاش همش میگفتن زنت خوبه هی باهاش حرف میزدن ( چون علت مشکلات ما پدر شوهرم بود که از من خوشش نمیومد هی شوهرمو انتریک میکرد ) و خداروشکر پدر شوهر من و تو فامیل هیچکس قبول نداره و همه طرف من بودن. کم کم همسرم نرم شد . و الان میگه تو خیلی تو زندگی از خود گذشتگی کردی . خداروشکر اینارو حالیشه.