من ازدواج کردم با من خوبه البته منم هیچوقت رو حرفش حرف نمیزنم کلا طاقت شنیدن مخالفت نداره بعضی وقتا عصبانی میشه داد و بیداد میکنه بیشتر وقتا اخموعه دلم برا خانوادم میسوزه مخصوصا مامانم رنگ عشق ندیده شما هم باباهاتون سنش میره بالا بد اخلاق میشه؟!دلم میخاد ی کاری براشون بکنم از دستم بر نمیاد جرات نمیکنم ب بابام بگم اخلاقتو خوب کن ب نظرتون چیکار کنم شما باشید چ میکنید
هیچی دارن جدا میشن :) خواستگار نمیاد دیگه برام نه؟
اخ دقیقا حرف دلمو زدی بیچاره مادرم
بابام بد اخلاق بود
سرطان گرفت بد اخلاقتر هم‌شد
ازش میترسم بخدا
از روزی که خودمو‌شناختم پدرم اخلاقش تند بود
پدر من تنهایی میرفت معامله میکرد زمینی میخرید خونه ای میخرید یا میفروخت
هیچی به مادرم نمیگفت
کسی حق تصمیم گیری نداشت
کاش خودش حداقل تصمیماتش درست بود
خودشم تصمیماتش درست نبود
کلن از محبت پدری محروم بودم مخصوصا من
چون به داداشم خیلی چیزها داده
دست خودشون نیست
شرایط و محیط و زندگی اینجوری بارشون آورده
قدرش رو بدون
بابای منم بی‌حوصله بود
زود عصبانی میشد
محبت نمیکرد چون محبت ندیده بود
ولی زندگی خودش هم حیف شد
الان نیست
حسرت دیدار دوباره اش رو دارم
کاش بود طعم زندگی با عشق رو میچشید
مظلوم رفت
دلم براش تنگه
دلم پر میزنه بابامو یه بار دیگه ببینم
خوشبحالت که بابات هست
خدا برات حفظش کنه
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز