2777
2789
سلام و روز به خیر

جااااااااااااااای همه اونایی که نبودند خیلی خیلی خیلی یعنی خیییییییییییلللللللللیییییییی خالی بود
انشاا... قرار بعدی

وااااااااااای نمیدونید این همه نی نی چه حالی میدادددددددد ... کل پارک فکر کنم تو کف ما بودند ... ههههههه

حدیث رو نگوووووووووووو و نپررررررس ... یه دخمل به تمام معنا ... واااای نازززز ناززززززی و مامانی
اولش از من میترسید انگار، فکر کنم فهمیده بود ماردشوهرم هههههه اما بعدش باهام بای بای هم میکرد موقع خداحافظی و یه ته لبخندی هم تحویلم داد که کلی کیف کرررردم

فهمیه جون هم خانم خانم به تمام معنا ... مهلبووووووووووووون در حد تیم ملی ... فهمیه جون خشو به حال همسری با همچین خانمی عزیزم

خوب میریم سراغ بقیه ... اول از همه مدیریت تاپیک که اینهمه زحمت کشید و هماهنگ کرد ... واقعاً مرسی سمانه جون ... اگز پشت کار شما نبود نمیشد دور هم جمع شیم ... خوش به حال اقا امیر با این همسر با جدیت و پشتکارش ... حقا که خانم دکتری دوستم ...
کیمیا توپولی و چشم خوشگله ما رو نگو با اون راه رفتنش که انصافاً هیچ جوریه از بقیه نی نی ها کم نمیاورد ...

خاطره جون با صبر و متین خودمون با بردیا فشن خاله که توی حال و احوال خودش بود

سپیده جون با معرفت و دوست داشتنی که هرجور شده اومد .. مرسی دوستم ... علی پهلوون خاله با اون کیمونوی بانمکش که اقاست

الهام جون مهربون و بااراده که خیلی محکم به نظرم رسید و خوشحالم باهات آشنا شدم ... تلما رو که نگو یه گوله نمک .. الهام جون فکر دومی باش چون معلومه تلما خیلی نی نی دوست داره .. خدایا دستای طاها رو گرفته بود وفشار میداد ، خوشش اومده بود ههههههههههه

فرناز آروم و جوون و کاربلد .. ایلیا خیلی خیلی خوش اخلاق .... و صد البته خوش تیپ نفر اولی

و صوفی عزیز دلم ماااااااااااااااادر که انگار صد ساله میشناسمش با اون رادی رادان باحال و آقا کوچولو که خیلی بانمک بوددددددد ... صوفی جون خیلی گرم و صمیمی هستی ... دوست دارررررررررررم ، ببخشید من زودی رفتم .. جایی دعوت بودم سمت حکیمیه ، خیلی ترافیک بود ، نیم ساعت قبل افطار رسیدیم .. دسوت داشتم بیتشر پیشت بمونم دوست .. انشاا... دفعه بعدی تلافی میکنم

دوستتمون مامان الینا هم خیلی گرم و صمیمی بود سمانه جون ، سلام برسون بهش خیلی
واااای طاها دیشب اصلاً خستگی نداشت ... از اونجا رفتیم مهمونی ، کلی باز اونجا آتیش سوزوند و راه رفت باز خسته نشد ... من واقعاً هلاک شدم آخر شب اما اون کم نمیاورد و مدام اینور و انور بود ....

دیشب تازه به پرستار طاها مسیج دادم نزدیک 9 بیاد ، اومده بود بنده خدا اینقدر زنگ زد تا ما بیدار شدیم، من که غش کرده بودم ... ماشالا به جونه نی نی ها ، کم نمیارند

مامان ها تو روخدا اگه بچه هاتون مشکل گفتاری و رفتاری دارن سریعتر درستش کنید.

امیر علی من پنج و نیم سالش بود ولی هنوز خوب حرف نمیزد😔😔 فک میکردم خودش خوب میشه. یکی از مامان ها خدا خیرش بده تو اینستا تا آخر عمر دعاش میکنم پیج اقای خلیلی و خانه رشد رو برام فرستاد.

الان دارم باهاشون درمان آنلاین میگیرم. امیر علی خیلی پیشرفت کرده🥹🥹 فقط کاش زودتر آشنا میشدم. خیلی نگرانم مدرسه نرسه. 

یه تیم تخصصی از گفتار و کار درمان و روانشناس دارن، هر مشکلی تو رشد بچه هاتون داشتین بهشون دایرکت بدید. 



سرور، ارغوان، سحرناز، شاپرک، گلی ، هدی، ملیحه ، سارا (دو تا ساراها) ، صدیقه، آریانا، مریناز ، معزز ، شبنم بقیه دوستان جاتون حسابی خالی بود

صدیقه جون، هانا خوشگله چش شده؟ انشاا... بهتر شه

خاطره ، بردیا بهتر شد .. آخی نازززی دیروز اصلاً حال نداشت

سحرناز ، پرهام در چه حاله؟ بهتر شده؟

گلی قدمهای گل دخملی مباررررررررررررررک

هید جون، مبین دیگه اوکیه اوکی شده عززززیزززززززززم

شاپرک با اسباب کشی چه کردی؟ ببینم سید کوچولو کمکت میکنه یا نه؟

بچه ها چطوری از احوال شبنم و همسرش باخبر شیم؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!
وبلاگ علی با عکسهای دیروز به روز شده

ممنون بهار جون...منم از صمیم قلب همتون رو دوست دارم و تک تکتون برام عزیزید

گلی جون فدای قدمهای دخمل نازت بشم

من خیلی نگران شبنم و همسرش هستم...کاش میومد یه خبر از خودش برامون میزاشت...هیچ کس شماره اون طرفش رو ندارههههههههههههههههههه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دخمل طلای من الان در آغوشمه
تروخدا عکس رو بذارید وبلاگگگگگگگگگگگگگگگ
من مهمون دارم شب....مشغول اشپزی هستم...هروقت میام برداشتیدددد
گریه میکنم هااااااااااااااااااااااا
تنبلی نکنید....
بذارید با پست رمز دار.............................................
*ان هو الا ذکر و قران مبین*
اخیش دیدمتون............خیالم راحت شد....الان میرم با خیال راحت اشپزی میکنم....
من فدای همشون.............
چقدر ناز و بزرگ شدن...........
زوج های خوشبخت رو عشقه.................
این تلما خیلی جیگره.....
لباس علی چ بامزه بود
رنگ لباس رادمهری خیلی بهش میاد...خیلی!!
بردیا معلومه سرما خورده است....بمیرم
ایلیا موهاش بلند شده...
فرناز موهاتو کوتاه کردی...مبارک...
کیمیا یکی از تو قلدرتر پیدا شد....ههه
خدا این تپلی رو اینجوری میاری بیرون نمیخورنش بهار؟؟
حدیث بالاخره مادرشوهر و نامزد رو دیدی....چطور بود؟؟
*ان هو الا ذکر و قران مبین*
سپیده جونم مرسی از عکسها ... وااااااااااای عکس طاها و حدیث خیلی خیلی باحال شده .. ممنون دوستم

هدی جونم مرسی دوستم از لطفت ....
راستش اولش حدیث ازم میترسید ( ابهت مادرشوهر رو دارید) هههههههه اما بعدش اوکی دش باهام
وااااااااای به پارچه دخمله حدیث ، با نااااااااااااااز .. من دوست دارم دخمل ناز داشته باشه
مادرزن هم که نگو یه تیکه جواهر و مااااااااااه

فهیمه جون دیروز برگشتنی از شما و حدیث کلی برای همسری تعریف کردم، میگفت کاش میاوردیش حدیث رو میدیدم، گفتم اینجوری که نمیشه نه چک زدیم نه چونه ، عروس بیاد پیش پدرشوهر، باید نشون ببریم براش (:
خلاصه گفتم نمیدونی چه مادرزنی داره طاها، ماهه ... زودی گفت پسرم هم مثل خودم شانس داره از مادر زن هههههه

از ما گفتن فهیمه جون، با همسری صحبت کن، بعد ماه رمضون میاییم نشون بیاریم ... نگی نگفتی هااا بهار
بهار جونم همون طور که قبلا گفتم شما به من لطف داری خیلی زیاد
منم از ارامش آقا طاها کلی کیف کردم برا خودش تو پارک قدم میزد و تلفن صحبت میکرد


انشاالله من سعی دارم یک بار تو خونمون همه رو دعوت کنم و شما هم بیان از نزدیکتر تمام دوستان با هم آشنا بشیم

جای همه دوستان، گلی ،سحرناز،سارا،ملیحه،آریانا، هدی جون، شبنم،شاپرک ،سرور،صدیقه و هر کسی که یادم رفت واقعا خالی بود

حدیث ما هم دیشب اومدیم خونه نخوابید و از وقتی بیداره غر میزنه(دلش برا طاها خان تنگ شده فکر کنم)

من عکس ها رو دیر می زارم یعنی هر وقت حدیث فرصت بده ببخشید

انشاالله پرهام جون زود خوب بشه
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز