سلام عشقو
ها صبی راه افتادیم یهو وسط راه یاد معین افتادم زنگش زدیم داره میاد، ما بندر فعلا ناهار خوردیم داریم میگردیم تا برسه بعد بریم سمت قشم
مامانم با مهران و دایی و خاله از هفته رفتن قشم، الان دارن برمیگردن و همون خونه رو واس ما ردیف کردن ما میرم جای اونا😂
مامانم گفتم خورش بادمجون، برنج، روغن، چای، ماست، پنیر براتون میزارم یخچال شب اومدی وردارن بخورن🤣🤣🤣🤣گفتم خدا خیرت بده همچی بزار میوه هم بخر بزار
هرچی داری بزار من ترتیبشون میدم🤣
اووووف سیر غذایی خوردم و غش غش خندیدم خدایی مزه داد جات خالی
شلوارو سبزو نیوردم در عوض ای شلوارو بی رنگو رو پوشییییدم😩🤣