اونا درکی از حاملگی و بارداری ندارن واقعا
شوهر منم با این که مرد خوبیه ولی یه بار که سقط کردم صب منو برد بیمارستان بعد که ترخیص شدم شب برا خودش رفت سر کار شیفت بود
الانم دوماهه زایمان کردم بچم بیست روزه بود یکی از داماداشون فوت کرده بود مادرش گفت فعلا به خاطر بچه نیا اونجا
بعد خواهراش حرف در آورده بودن
با عصبانیت اومد من رو برد خونه مامانش بعدم سر کوچه به خواهرش گفت بیا سر کوچه خانومم اومده تسلیت بگه
من تا چند روز حالم بد بود همش اشک می ریختم