اسی چطورب باهاش تماس داشتی مگه خاستگارت نبود
اسی جون
حتما دوره های نویسندگی برو
اینقدر زیبا نوشتی شک کردم واقعا داستان زندگیت باشه
حس قشنگی داره
دخترای شهری رو به رخم میکشید اونا که تو تجریش دیده بود .اونا که لاک میزنن.ماتیک میزنن و قشنگن .اونا که ناز دارن و ناخناشون بلنده .به من می‌گفت تو چرا دستات خشکه کرم بزن و من شروع کردم به روغن خریدن .اصلا کاربرد لوازم آرایشی رو نمی‌دونم
شما تازه ۳۴سالته سنی نداری که اینجوری خودتو باختی قشنگم
روی عزت نفست کار کن برو تو اجتماع مطمئن باش بهترین گزینه ها برات میاد
اگه روحیه شو داری ادامه تحصیل بده
یا یه حرفه ای یاد بگیر مشغول بشی
به حرف همسایه های بی شعورتم اصلا فکر نکن انگار بچها خودشون تو سن پایین ازدواج کردن چه گلی به سر اینا کردن اینجوری به خودشون اجازه میدن صحبت کنن
دوستان عزیزم یه چند دقیقه تحمل کنید تا آخر بگه
رمان بنویسی عالی میشه بعد بگو دختری فقط تو اشپزخونه اس
به سرو لباس و گیسم ایراد می‌گرفت .به خانوادم ایراد می‌گرفت .به راه رفتنم به اینکه چجوری چادرمو میگیرم .
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
46 ثانیه پیش
48 ثانیه پیش
50 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز