پسرم ۲۲ ماهشه امشب شب دومه از شیر گرفتنشه شب اول سختتر بود
الان خوابید بدون شیر بعد چندین بار قصه و ماساژ و لالایی
اونقدر استرس داشتم چطور دوماه دیگه از شیر بگیرمش که بلاخره گرفتمش
احساس خیلی بدی دارم از دیروز همش چشام اشکیه و گریه میکنم
پسرم بهونه میگیره از دیروز و قبل خواب ظهر و شب ولی نه اونقدر که میترسیدم برا همین عذاب وجدان اومده سراغم میگم چرا دوماه دیگه رو صبر نکردم اون که خیلیم اویزونم نبود😭
الان خوابه ولی هی میگم هنوز وقت دارم میتونم شیرش بدم دلم برای شیر خوردنش تنگ شده بغض سنگینی تو گلومه ، این دوسه ماه اخیر شیر روز خیلی خیلی کم شده بودیجورایی قبل خواب ظهر و قبل خواب شب و صبح بعد بیدار شدن
یجورایی نیازش به شیر کم شده بود ولی من با این حسرت تو دلم چه کنم انگار یادم رفته دلایل از شیر گرفتنشو،😭
کی تجربه داره ؟ کی از شیر گرفتید؟