بی دلیل بدنم کوفته میشه گریه میکنم دلشوره دارم بیقرارم فکروخیال بی ربط دارم....توروخدا خدایااااااااا چرا نمیزاری زندگی کنم راحت...الان یکسال بیشتره عذاب میکشم از یه سرگیجه شروع شد بعدش همش سرم گیج ومنگ بود حس افتادن داشتم دیگه بعدش الان بیقرارم همش یه حال عجیبی دارم هیچی شادم نمیکنه....چکاب دادم سی تی سر دادم نوارگوش نوارقلب همش سالمه....فقط تیرویید کم کار دارم که اونم با روزی نصف قرص نرماله.....توروخدا هرکس تجربه دارم کمکم کنه توروخدا
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
حالتهات طبیعیه گلم من قبلا یه مهمونی ساده نمیتونستم برم بیقرار میشدم لرزش میگرفتم تپش قلب شدیدداشتم ...
تپش قلب ندارم...فقط بیقرار میشم و بدنم کوفته میشه وسرم گیج ومنگ میشه حس افتادن دارم البته الان بهترم از اوایل....اما گاهی فکروخیال ودلشوره ولم نمیکنه دوسدارم گریه کنم...بخدا بی دلیل اینجوری شدم
آره واقعا خیلی بیماری وحشتناکیه این آدمای سمی باید حذف بشن منم کسی هست که وجودش منو مریض میکنه بسکه ...
الهی خدا دلت آروم کنه عزیزم یه وقتا حس میکنم تمام اون گذشته خواب بوده باورم نمیشه من اون روزا رو تحمل کردم خدا معجزه کرد جداشدم الانم خبرش دارم به چه نکبتی زندگی میکنه آخرین بار بهش گفتم امثال تو یکبار مردن براشون کمه الهی عمرنوح داشته باشی و روزی هزار بار بمیری که منو مریض کردی
اخی عزیزم...خب واقعا با آرامش زندگی میکنی واون علایم رو نداری دیگه؟؟تا کی باید دارو بخوری
اره آرومم گلم برام مهم نیس تا کی دارو میخورم خیلیا باید تا آخر عمر دارو بخورن منم یکیش،مهم اینه که قرصها حالمو خوب میکنه ،الان واقعا یوقتا یادم نمیاد گذشته چجوری بودم از ذهنم پاکشون کردم
توروخدا خواهر الان دیگه اون علایمو نداری و لذت میبری از جمع و مهمونی اینا؟
اره عزیزدلم بخدا خوبم هیچ علائمی ندارم من میترسیدم شب تنها بخوابم الان شوهرم میره ماموریت من تنهام یا یوقتا تنها میرم پیش شوهرم با قطار و هواپیما لذت میبرم،من مشهدم شوهرم عسلویه ،تنها میرم شیراز از شیراز میرم عسلویه چند روز پیشش هستم و برمیگردم دوباره