درست یادم نیست ولی فکر کنم بخشیده بودم چون شوهر سابقم آدمی نبود که مهریه بده رفته بوده هر چی به نامش بوده رو زده بود به نام مادرش
یه اجاره نامه خونه نوشته بود که مستجره
رفته بود از کارش استفا داده بود یکی دوماه میشد تو آژانس کار میکرد شاهد جمع میکرد ... بعدتموم شدن و بخشیدن مهریه و طلاق توافقی رفته بوده سرکارش
شما چقدر بوده مهریه ات چقدرشو گرفتی
من فقط بخاطر آرامش خودمو خانوادم مهریه رو نگرفتم خب اونم از خداش بود خیلی زود قبول کرد که جدا بشیم بعد یه چهار ماه که دوباره عروس شدم انگار از آسمون سنگ افتاده بود رو سرش هی پیغام پسغام می‌فرستاد
بعد ازدواج دومم هی به شوهرم پیام میداد و بدمنو می‌گفت طلاق بده زود تر هی زنگ میزد دید شوهرم گوش نمیده به مامانم پیامک میداد پشیمونم فلانم دیگه کاریش ندارم بهش بگو جدا یشه برگردیم سرخونه زندگیمون به همه زنگ میزنه میزنه پشت سرم بد میگه و....
گور باباش، مردا همه لنگه ی هم ان، وقتی میبینن زنشون خسته شده و واقعا میخواد جدا شه، سرشون به سنگ میخوره. منم وقتی مهریه و حق طلاقم رو گرفتم، می‌گفت برگرد😑
سر من خیلی کلاه‌ها گذاشته بود و سکوت کرده بودم، پر از خشم و کینه بودم...به خاطر همین تا آخرش رفتم، ایشالا ماه بعد تمومم، امیدوارم رنگ آرامش رو به زودی ببینم
ارسال نظر شما
این تاپیک قفل شده است و ثبت پست جدید در آن امکان پذیر نیستتاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز