تو این خونه کسی منو نمیفهمه درک نمیکنه
دوسم ندارن
رفتارشون باهام بده میخام فرار کنم میخام برم جایی ک هیچکدومشونو نبینم
نمیخام اینجا باشم با گریه مینویسم
مادرم هر چی خوبی کردم بهش آخرش فرق گذاشت پدرم گفت بی معرفتی
طرف پسرشون گرفتن
نمیدونم گناهم چی بود ک اینجوری میکنن باهام
مامانم با لحن مسخره میگفت میخاستم سقطط کنم ی جور دلم شکست شب یلدا همه رو بغل کرد منو نه ی جور دلم شکست
ت جمع همش از پسرشون میگفتن و از اینکه کارش رابیفته گوسفند میگیرن براش یه جور دلم شکست منم مثل غریبه ها بهشون نگاه میکردم 🥲😭😭😭
من دلمو ب چیه اینا خوش کنم به زبون زهرشون یا رفتار بدشون
به خدا نمیتونم بریدم😭😭😭😭😭😭😭😭😭