چشمم خورد به سر بریدن حیوان حالم خیلی بد شد خیلی خیلی بد خواهشن تاپیک رو جنجالی نکنید یا گزارش نزنید من نظرمو به کسی تحمیل نمیکنم حالم اصلا خیلی بد شد توی این ۲۲ سال لب به گوشت نزدم کلا
حالم اصلا خیلی بد یادمه بچه که بودم توی روستامون یه گوسفند داشتیم اسمش سیاه سیاه بود خیلی فهمیده بود بهش میگفتی بیا بوس بده میومد بوس میداد ، بغلت میکرد ، دنبالت دائم میومد این ور اون ور ، اصلا یه چیزی میگم یه چیزی میشنوید لبخند میزد ، ناراحت میشد حتی
همیشه به خاطر همین میرفتم روستا یه روز برداشتم به چوپچنمون گفتم سیاه سیاه چیکار شد کجاست چرا نیست گفت اون که خورده شده
حالم بد شد از انسان بودنم که همه چی رو توی شکم میبینیم